۲۳۹۵.امام على عليه السلامـ بر گرفته نامه او به معاويه ـ: به نام خداوند بخشنده مهربان . امّا بعد ؛ هر چند تو در شامى ، بيعت با من در مدينه ، تو را نيز فرا مى گيرد ؛ زيرا همان مردمى با من بيعت كردند كه با ابو بكر و عمر و عثمان نيز ـ بر آن پيمان ها كه آنان بدان بيعت شدند ـ بيعت كرده بودند پس نه شاهد [ ـِ بيعت] ، حق دارد كه [خلاف نظر مردم را ]برگزيند و نه غايب، حق دارد كه آن را رد كند ؛ [ همان گونه كه ]شورا از آنِ مهاجران و انصار بود و آن گاه كه بر كسى اتّفاق كردند و او را پيشوا ناميدند ، همين مايه خشنودى خدا بود و اگر كسى با طعنه زدن يا ميل [ جديد ]پروردن ، از اين انتخاب سر باز مى زد ، او را به همين رأى بازمى گرداندند ؛ و اگر نمى پذيرفت ، با وى به نبرد بر مى خاستند ، چرا كه شيوه اى جز شيوه مؤمنان را پيروى كرده بود و خدا نيز او را به [كيفرِ] آنچه پى گرفته بود ، وا مى نهاد و به دوزخش در مى افكَند كه بد بازگشتگاهى است .
طلحه و زبير با من بيعت كردند و سپس بيعتم را شكستند . پيمان شكستن آنان به منزله ردّ بيعت بود و من بر اين كار ، با ايشان به جهاد برخاستم ، تا حق ، در آمد و به ناخواستِ ايشان ، امر خدا برآمد .
تو [ نيز] در آنچه مسلمانان بدان راه يافتند ، داخل شو ، كه دوست داشتنى ترين چيز براى تو نزد من ، سلامت است ، مگر آن كه خود ، را در معرض بلا بيفكنى ، كه اگر چنين كنى ، با تو مى جنگم و براى غلبه بر تو ، از خدا يارى مى جويم .
درباره كُشندگان عثمان ، پُر سخن گفتى . پس به راه ديگر مسلمانان درآ و آن گاه ، آن مردم را براى داورى نزد من فرا خوان تا تو و ايشان را [به حكمى ]بر پايه كتاب خدا وادارم .
و امّا آنچه تو مى خواهى ، فريب دادنِ كودك است به هنگامِ گرفتنش از شير . به جانم سوگند ، اگر با عقل خويش و نه ميل نفس ، نظر كنى ، درخواهى يافت كه من بيش از همه قريش ، از خون عثمان بركنارم .
و بدان كه تو از آزادشدگانى كه خلافت ، براى ايشان روا نيست و [ نظر ]شورا به ايشان تعلّق نمى پذيرد . من ، جرير بن عبد اللّه را به سوى تو و هر كه نزد توست ، گُسيل داشتم ـ و او از مؤمنان و مهاجران است ـ . پس [ با وى ، به نمايندگىِ من ]بيعت كن . و هيچ قدرتى جز از خدا نيست .