555
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

7 / 1

صف آرايى براى نبرد

۲۴۳۹.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابو عبد الرحمان سُلَمى ـ: در صِفّين از عمّار بن ياسر ، خطاب به عمرو بن عاص شنيدم : همانا با صاحب اين پرچم ، در حالى كه همدوش پيامبر خدا بوده ام ، سه بار جنگيده ام ؛ و اين ، بار چهارم است كه از آن سه بار ، نيكوتر و پرهيزگارانه تر نيست .

۲۴۴۰.وقعة صِفّينـ به نقل از اسماء بن حَكم فزارى ـ: در صفّين ، همراه على بن ابى طالب عليه السلام ، زير پرچم عمّار بن ياسر بوديم . آفتاب ، بالا آمده بود و ما پارچه اى سرخ را سايبانِ خود كرده بوديم كه مردى پيش آمد و با نگاه به چهره ها از سراسرِ صف گذشت تا به ما رسيد و گفت : كدام يك از شما ، عمّار بن ياسر است؟
عمّار بن ياسر گفت : اين است عمّار!
گفت : ابويقظان؟
گفت : آرى .
گفت : مرا با تو كارى است . آن را آشكار بگويم يا پنهان؟
گفت : هرگونه كه خود مى خواهى .
گفت : نه! آشكارا مى گويم .
گفت : پس سخن آغاز كن!
گفت : من از خاندان خود جدا شدم ، در حالى كه با بينش دريافته بودم آنچه ما بر آنيم ، حق است و در گم راهىِ اين گروهِ [ مقابل] و بر باطل بودنشان ترديد نداشتم . تا شب پيش كه اينك در صبحگاهِ آنيم ، بر همان بينش بودم . چون اذان گوى ما پيش آمد و ندا سرداد و به يكتايى خداوند و پيامبرى محمد صلى الله عليه و آله شهادت داد و [ مردم را ]به نماز فراخواند ، اذان گوىِ آنان نيز همين گونه ندا سرداد . آن گاه ، نماز برپاى گشت و ما همه ، يك نماز گزارديم و يك سان دعا خوانديم و يك كتاب را تلاوت كرديم ، در حالى كه پيامبرمان نيز يكى است . در اين شب ، شك مرا درگرفت و شب را بدان سان كه جز خداى ، كس نداند ، به صبح آوردم . سپس روى سوى امير مؤمنان على عليه السلام نهادم و اين را به او گفتم . فرمود : «آيا با عمّار بن ياسر ديدار كرده اى؟»
گفتم : نه .
فرمود : «پس به ديدار او رو! بنگر كه چه مى گويد و از او پيروى كن» . از اين رو ، نزد تو آمده ام .
عمّار به او گفت : آيا صاحب اين پرچم سياه را كه برابرِ من است ، مى شناسى؟ آن پرچم ، از آنِ عمرو بن عاص است كه من سه بار ، همراه پيامبر خدا با [ صاحبان] آن پرچم جنگيده ام و اين ، بار چهارم است كه [ نه تنها] بهتر و نيكوتر از آن سه نيست ، بلكه بدترين و گناه آلودترين آنهاست . آيا بدر و اُحُد و حُنَين را شاهد بوده اى يا پدرت در آنها حضور يافته و تو را از آنها خبر داده است؟
گفت : نه .
گفت : در جنگ هاى بدر و اُحد و حُنين ، جايگاه ما ، زير پرچم پيامبر خدا بود و اينان (سران سپاه مقابل) زير پرچم احزاب مشرك قرار داشتند . آيا آن لشكر و افرادش را مى بينى؟ پس خداى را سوگند ، آرزو داشتم همه كسانى كه همراهِ معاويه به جنگ ما آمده و از كيشِ ما جدا گشته اند ، پيكرى واحد بودند و من ، آن را از هم مى دريدم و گردن مى بريدم . به خدا سوگند كه خون همه ايشان ، حلال تر از خون گنجشك است . آيا تو [ ريختن] خون گنجشك را حرام مى دانى؟
گفت : نه ؛ بلكه حلال است .
گفت : اينان نيز خونشان حلال است . آيا بر اين باورى كه [ حقيقت را] برايت آشكار كردم؟
گفت : هر آينه ، [ حقيقت را] برايم آشكار كردى .
گفت : پس هر كدام را كه مى خواهى ، برگزين!
سپس مرد ، روانه شد . عمّار بن ياسر وى را فرا خواند و گفت : بدان كه آنان ما را به شمشير مى زنند تا اين كه باطلگرايانِ شما [ كه در لشكر على عليه السلام هستند ]به ترديد مى افتند و مى گويند : اگر ايشان (ياران معاويه) بر حق نبودند ، بر ما چيره نمى شدند . خداى را سوگند ، آنان حتّى به قدر خاشاكى كه در چشم مگسى افتد ، بر حق نيستند . خداى را سوگند ، اگر آنان ما را به شمشير بزنند ، چندان كه به نخلستان هاى هَجَر ۱ برانندمان ، باز يقين دارم كه ما بر حقّيم و آنان بر باطل .
به خدا سوگند ، هرگز صلحى درست برقرار نمى شود ، مگر آن كه يكى از دو طَرَف از دل و جان اعتراف كند كه كافر است و طرف مقابل بر حق است و كشتگان و مردگانش در بهشت اند . و ديرى از روزهاى دنيا نمى گذرد كه آنان ، گواه خواهند بود كه مردگان و كشتگانشان در بهشت اند و مردگان و كشتگانِ دشمنانشان در آتش اند و زندگانشان بر باطل .

1.شهرى در يمن . خرما را بدان منسوب كنند (لغت نامه دهخدا : ج ۱۴ ص ۲۰۷۰۲) .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
554

7 / 1

الاِصطِفافُ لِلقِتالِ

۲۴۳۹.تاريخ الطبري عن أبي عبد الرحمن السلمي :سَمِعتُ عَمّارَ بنَ ياسِرٍ بِصِفّينَ وهُوَ يَقولُ لِعَمرِو بنِ العاصِ : لَقَد قاتَلتُ صاحِبَ هذِهِ الرّايَةِ ثَلاثا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهذِهِ الرّابِعَةُ ، ماهِيَ بِأَبَرَّ ولا أتقى . ۱

۲۴۴۰.وقعة صفّين عن أسماء بن الحكم الفزاري :كُنّا بِصِفّينَ مَعَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ تَحتَ رايَةِ عَمّارِ بنِ ياسِرٍ ، ارتِفاعَ الضُّحى ـ اِستَظلَلنا بِبُردٍ أحمَرَ ـ إذ أقبَلَ رَجُلٌ يَستَقرِي الصَّفَّ حَتَّى انتَهى إلَينا فَقالَ : أيُّكُم عَمّارُ بنُ ياسِرٍ ؟
فَقالَ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ : هذا عَمّارٌ .
قالَ : أبُو اليَقظانِ ؟
قالَ : نَعَم .
قالَ : إنَّ لي حاجَةً إلَيكَ فَأَنطِقُ بِها عَلانِيَةً أو سِرّا
قالَ : اختَر لِنَفسِكَ أيَّ ذلِكَ شِئتَ .
قالَ : لا ، بَل عَلانِيَةً .
قالَ : فَانطِق .
قالَ : إنّي خَرَجتُ مِن أهلي مُستَبصِرا فِي الحَقِّ الَّذي نَحنُ عَلَيهِ لا أشُكُّ في ضَلالَةِ هؤُلاءِ القَومِ وأنَّهُم عَلَى الباطِلِ ، فَلَم أزَل عَلى ذلِكَ مُستَبصِرا حَتّى كانَ لَيلَتي هذِهِ صَباحَ يَومِنا هذا ؛ فَتَقَدَّمَ مُنادينا فَشَهِدَ ألّا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، ونادى بِالصَّلاةِ ، فَنادى مُناديهِم بِمِثلِ ذلِكَ ، ثُمَّ اُقيمَتِ الصَّلاةُ فَصَلَّينا صَلاةً واحِدَةً ، ودَعَونا دَعوَةً واحِدَةً ، وتَلَونا كِتابا واحِدا ، ورَسولُنا واحِدٌ ، فَأَدرَكَنِي الشَّكُّ في لَيلَتي هذِهِ ، فَبِتُّ بِلَيلَةٍ لا يَعلَمُها إلَا اللّهُ حَتّى أصبَحتُ ، فَأَتَيتُ أميرَ المُؤمِنينَ فَذَكَرتُ ذلِكَ لَهُ فَقالَ : هَل لَقيتَ عَمّارَ بنَ ياسِرٍ ؟
قُلتُ : لا .
قالَ : فَالقَهُ فَانظُر ما يَقولُ لَكَ فَاتَّبِعهُ . فَجِئتُكَ لِذلِكَ .
قالَ لَهُ عَمّارٌ : هَل تَعرِفُ صاحِبَ الرّايَةِ السَّوداءِ المُقابِلَتي ۲ فَإِنَّها رايَةُ عَمرِو بنِ العاصِ ، قاتَلتُها مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَلاثَ مَرّاتٍ ، وهذِهِ الرّابِعَةُ ما هِيَ بِخَيرِهِنَّ ولا أبَرِّهِنَّ ، بَل هِيَ شَرُّهُنَّ وأفجَرُهُنَّ .
أشَهِدتَ بَدرا واُحُدا وحُنَينا أو شَهِدَها لَكَ أبٌ فَيُخبِرَكَ عَنها ؟
قالَ : لا .
قالَ : فَإِنَّ مَراكِزَنا عَلى مَراكِزِ راياتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوم بَدرٍ ، ويَومَ اُحُدٍ ، ويَومَ حُنَينٍ ، وإنَّ هؤُلاءِ عَلى مَراكِزِ راياتِ المُشرِكينَ مِنَ الأَحزابِ ، هَل تَرى هذَا العَسكَرَ ومَن فيهِ ؟ فَوَاللّهِ ، لَوَدِدتُ أنَّ جَميعَ مَن أقبَلَ مَعَ مُعاوِيَةَ مِمَّن يُريدُ قِتالَنا مُفارِقا لِلَّذي نَحنُ عَلَيهِ كانوا خَلقا واحِدا فَقَطَّعتُهُ وذَبَحتُهُ ، وَاللّهِ ، لَدِماؤُهُم جَميعا أحَلُّ مِن دَمِ عُصفورٍ ، أ فَتَرى دَمَ عُصفورٍ حَراما ؟
قالَ : لا ، بَل حَلالٌ .
قالَ : فَإِنَّهُم كَذلِكَ حَلالٌ دِماؤُهُم .
أ تَراني بَيَّنتُ لَكَ ؟
قالَ : قَد بَيَّنتَ لي .
قالَ : فَاختَر أيَّ ذلِكَ أحبَبتَ .
قالَ : فَانصَرَفَ الرَّجُلُ ثُمَّ دَعاهُ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ فَقالَ : أما إنَّهُم سَيَضرِبونَنا بِأَسيافِهِم حَتّى يَرتابَ المُبطِلونَ مِنكُم فَيَقولونَ : لَو لَم يَكونوا عَلى حَقٍّ ما ظَهَروا عَلَينا . وَاللّهِ ، ما هُم مِنَ الحَقِّ عَلى ما يُقذي ۳ عَينَ ذُبابٍ ، وَاللّهِ ، لَو ضَرَبونا بِأَسيافِهِم حَتّى يُبلِغونا سَعَفاتِ هَجَرَ لَعَرَفتُ أنّا عَلى حَقٍّ وهُم عَلى باطِلٍ .
وَايمُ اللّهِ ، لا يَكونُ سَلما ۴ سالِما أبَدا حَتّى يَبوءَ أحَدُ الفَريقَينِ عَلى أنفُسِهِم بِأَنَّهُم كانوا كافِرينَ ، وحَتّى يَشهَدوا عَلَى الفَريقِ الآخَرِ بِأَنَّهُم عَلَى الحَقِّ وأنَّ قَتلاهُم فِي الجَنَّةِ ومَوتاهُم، ولا يَنصَرِمُ أيّامُ الدّنيا حَتّى يَشهَدوا بِأَنَّ مَوتاهُم وقَتلاهُم فِي الجَنَّةِ، وأنَّ مَوتى أعدائِهِم وقَتلاهُم فِي النّارِ ، وكانَ أحياؤُهُم عَلَى الباطِلِ . ۵

1.تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۴۰ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۳۸۱ .

2.كما في المصدر ، والصحيح : «المقابلة لي» .

3.القَذَى : جمع قَذاة ، وهو ما يقع في العين من تراب أو تِبْن أو وَسَخ أو غير ذلك (النهاية : ج ۴ ص ۳۰ «قذا») .

4.كذا في المصدر .

5.وقعة صفّين : ص ۳۲۱ ، بحار الأنوار : ج ۳۲ ص ۴۹۱ ح ۴۲۴ ؛ شرح نهج البلاغة : ج ۵ ص ۲۵۶ وليس فيه «وايم اللّه ، لا يكون . . .» .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مهريزي، مهدي؛ حسینی، سید ابوالقاسم
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 55357
صفحه از 611
پرینت  ارسال به