۲۴۴۳.تاريخ الطبرىـ به نقل از عبد اللّه بن عوف بن احمر ـ: چون در صِفّين به معاويه و شاميان رسيديم ، ديديم كه ايشان پيش تر فرود آمده و بخشى هموار و گسترده را برگزيده و شريعه ۱ را زير چنگ گرفته اند . ابو اعور سُلَمى ، سواران و پيادگانى را بر آب گماشته و پيشاپيش آنان ، تيراندازان و نيزه داران و سپرداران را به صف كرده بود كه كلاهخود بر سر داشتند و انبوه شده بودند تا ما را از آب ، باز دارند .
پس ما سراسيمه نزد امير مؤمنان رفتيم و او را از اين حال ، آگاه كرديم . وى صعصعة بن صُوحان را فرا خواند و به او فرمود : «نزد معاويه رو و بگو : ما اين راه را به سوى شما پيموده ايم ؛ امّا پيش از آن كه حجّت را بر شما تمام كنيم ، از جنگ با شما اكراه داريم . اكنون تو سواران و پيادگانت را به جانب ما فرستاده اى و پيش از آن كه به نبرد با تو پردازيم ، با ما به جنگ برخاسته اى ، [ يعنى] جنگ با ما را تو آغاز كرده اى .
ما را در نظر است كه تا تو را دعوت نكرده ، حجّت را بر تو تمام نساخته ايم ، دست از [ نبرد با] تو نگه داريم و اين [ جنايتى ]ديگر است كه انجام داده ايد ؛ آب را بر سپاهيان بسته ايد . سپاهيان من ، دست بردار نيستند ، مگر اين كه از آب بنوشند . پس به يارانت پيغام فرست كه راه آب را بر سپاه من باز بگذارند و [ از آن] دست بردارند تا در كار و مقصود خود و شما بينديشيم . امّا اگر برايت خوش تر است كه ما قصد خويش را وا نهيم و به سپاه رخصت دهيم كه بر سر آب بجنگند تا هر كه چيره شد ، بنوشد ، چنين خواهيم كرد» .
معاويه به يارانش گفت : چه مى انديشيد؟
وليد بن عُقبه گفت : آب را بر ايشان ببند ، همان گونه كه آنان بر عثمان بن عفّان بستند و چهل روز او را محاصره كرده ، از خُنَكاى آب و گوارايىِ غذا دورش ساختند . ايشان را تشنه لب بكُش ، كه خدايشان تشنه لب بكشد!
عمرو بن عاص به معاويه گفت : آب را بر ايشان بگشا ؛ زيرا آنان تشنه لب نمى مانند ، در حالى كه تو سيراب باشى . پس به چيزى جز آب ، در امور ميان خود و ايشان بينديش .
وليد بن عقبه ديگر بار سخن خويش را گفت . عبد اللّه بن ابى سَرح نيز گفت : تا هنگام شب ، آب را بر آنان ببند . ايشان اگر نتوانند به آب دست يابند ، باز مى گردند ؛ و همين بازگشتشان ، گريز و شكست است . آب را بر ايشان ببند كه خداوند در روز قيامت ، آب را بر ايشان ببندد!
صعصعه گفت : جز اين نيست كه در روز قيامت ، خداوند آب را بر كافران و بدكاران و باده نوشانى چون تو و اين فاسق (وليد بن عقبه ) مى بندد . مثل تو و اين فاسق ـ يعنى وليد ابن عقبه ـ هم چنين است .
پس بر سرش ريختند و دشنام و بيمش دادند .
معاويه گفت : دست از اين مرد بداريد كه او پيك است .