79
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5

۲۱۶۰.الجملـ به نقل از واقدى و ابو مِخْنَف ، از يارانشان و مدائنى و ابن دأب از استادانشان با سندهايشان ـ: عايشه ، طلحه و زبير، وقتى از مكّه به سوى بصره حركت كردند، با همراهانشان از بنى اميّه و كارگزاران عثمان و ديگر قريشيان با شتاب آمدند تا به بصره رسيدند و در ناحيه حوضچه هاى ابو موسى اُتراق كردند.
خبر [ نزديك شدن ناكثين] به عثمان بن حنيف رسيد كه در آن روز، فرماندار بصره و جانشين اميرمؤمنان [ در بصره ]بود. حُكَيم بن جَبَله كه نزد او حضور داشت، به وى گفت: چه خبرى به تو رسيده است؟
عثمان بن حنيف گفت: باخبر شدم كه آنان (ناكثين) در ناحيه حوضچه هاى ابو موسى اردو زده اند.
حُكَيم گفت: اجازه بده به نزد آنان بروم . به راستى كه من پيرو امير مؤمنانم.
عثمان گفت: صبر كن تا با آنان مكاتبه كنم.
حكيم گفت: إنّا للّه ! به خدا سوگند ـ اى عثمان ـ كه نابود گشتى!
عثمان از حُكَيم رو گرداند و به دنبال عمران بن حُصَين و ابو الأسود دُئلى فرستاد و به آن دو گفت كه آنان (ناكثين) وارد بصره شده اند و در كنار حوضچه هاى ابو موسى پياده شده اند و از آن دو خواست تا نزد آنان بروند و درباره مقصدشان با آنان گفتگو كنند و آنان را از آشوب و فتنه، باز دارند.
آن دو ، حركت كردند و نزد عايشه رفتند و به وى گفتند : اى اُمّ المؤمنين! انگيزه تو از اين حركت چيست؟
عايشه گفت: به خاطر شما از تازيانه و عصاى عثمان به خشم آمدم . حالْ بر كشتن عثمان ، خشمگين نشوم؟
به وى گفتند: تو را با تازيانه و عصاى عثمان، چه كار؟ تو بانويى ويژه پيامبر خدايى . خدا را به ياد تو مى آوريم كه مبادا به واسطه تو خون ها ريخته شود.
عايشه گفت: آيا كسى با من خواهد جنگيد؟
ابو الأسود به وى گفت: آرى، به خدا سوگند، جنگى كه آسانش نيز سخت خواهد بود .
آن گاه از نزد عايشه بيرون آمدند و نزد زبير رفتند و گفتند: اى ابو عبد اللّه ! تو را به خدا سوگند مى دهيم كه مبادا به وسيله تو خون هايى ريخته شود!
زبير به آنان گفت: از همان جا كه آمده ايد، بازگرديد. كار را بر ما تباه مسازيد.
آنها از زبير ، نااميد شدند و نزد طلحه رفتند و گفتند: تو را به خدا سوگند مى دهيم كه مبادا به واسطه تو خون هايى ريخته شود!
طلحه به آنان گفت: آيا على بن ابى طالب، دوست مى دارد اگر بر [ شهر ]مدينه پيروز شد، حكومت از آنِ او باشد و فرمانى جز فرمان او اجرا نشود؟ ۱ به خدا سوگند كه او خود [اين را ]مى داند. از همان جا كه آمده ايد، بازگرديد.
آنها از نزد او بازگشتند و به سوى عثمان بن حُنَيف رفتند و به وى گزارش دادند.
ابن ابى سبره ، از عيسى بن ابى عيسى ، از شعبى گزارش كرده است كه وقتى ابو الأسود دُئلى و عمران بر عايشه وارد شدند و به وى گفتند: چه چيزى تو را به اين شهر كشاند، با آن كه تو بانويى ويژه پيامبر خدايى و او به تو فرمان داد در خانه ات بنشينى؟
عايشه گفت: به خاطر شما از تازيانه و عصا به خشم آمدم . چگونه به خاطر عثمان از شمشير [ فرود آمده بر او ]خشمگين نشوم؟
آن دو به وى گفتند: تو را به خدا سوگند مى دهيم كه مبادا به وسيله تو خون هايى ريخته شود و مردم را بر يكديگر بشورانى!
عايشه به آنان گفت: من آمده ام تا ميان مردم ، صلح [ و آرامش ] برقرار كنم .
عايشه سپس به عمران بن حصين گفت: آيا تو نامه اى براى عثمان بن حنيف، مى برى؟
گفت : جز خير و خوبى ، چيزى از طرف تو براى او نمى برم .
ابو الأسود بدو گفت: من نامه ات را به او مى رسانم. آن را بياور . عايشه گفت: به عثمان بن حنيف بگو: اى آزاد شده ابن ابى عامر! به من خبر رسيده كه قصد دارى با من روبه رو شوى و پيكار كنى!
ابو الأسود به وى گفت: آرى . به خدا سوگند كه پيكار خواهد كرد!
عايشه گفت: و نيز تو ، اى دئلى؟! از تو هم خبرهايى به من مى رسد. برخيز و از پيش من برو.
آن دو تن از نزد عايشه، به سوى طلحه رفتند و به او گفتند: اى ابو محمّد! آيا مردم بر بيعت پسرعموى پيامبر خدا كه خداوندْ او را فضيلت هاى چنين و چنانِ بسيارى بخشيده، اجتماع نكردند؟ و شروع كردند به برشمردن مناقب ، فضايل و حقوق اميرمؤمنان.
طلحه از على عليه السلام عيبجويى كرد و به وى دشنام داد و از او بدگويى نمود و گفت: به راستى كه كسى مانند او نيست. به خدا سوگند، عاقبت كارش را خواهد ديد.
آن دو از نزد طلحه خارج شدند و با هم مى گفتند: اين مردِ پست، به خشم آمد.
سپس بر زبير وارد شدند و با او سخن هايى را كه با طلحه گفته بودند، گفتند.
او نيز از على عليه السلام عيبجويى كرد و به وى دشنام داد و به جمعيتى كه در حضورش بودند، گفت: صبحگاهان بر آنان يورش بريد ، پيش از آن كه آنان، شامگاهان بر شما يورش آورند .
آن دو از نزد او هم بيرون رفتند و نزد عثمان بن حنيف بازگشتند و جريان را به وى گزارش دادند. آن گاه، عثمان به مردم ، اجازه پيكار داد.

1.ظاهرا منظور طلحه از اين پرسش آن است كه اگر على بن ابى طالب عليه السلام چنين خواسته اى دارد، همين براى جنگيدن با او كافى است . (م)


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
78

۲۱۶۰.الجمل عن الواقدي وأبي مِخنَف عن أصحابهما والمدائني وابن دأب عن مشايخهما بالأسانيد :إنَّ عائِشَةَ وطَلحَةَ وَالزُّبَيرَ لَمّا ساروا مِن مَكَّةَ إلَى البَصرَةِ أغَذُّوا ۱ السَّيرَ مَعَ مَنِ اتَّبَعَهُم مِن بَني اُميَّةَ وعُمّالِ عُثمانَ وغَيرِهِم مِن قُرَيشٍ ، حَتّى صاروا إلَى البَصرَةِ ، فَنَزَلوا حَفَرَ أبي موسى ، فَبَلَغَ عُثمانَ بنَ حُنَيفٍ وهُوَ عامِلُ البَصرَةِ يَومَئِذٍ ، وخَليفَةُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، وكانَ عِندَهُ حُكَيمُ بنُ جَبَلَةَ ، فَقالَ لَهُ حُكَيمٌ : مَا الَّذي بَلَغَكَ ؟ فَقالَ : خُبِّرتُ أنَّ القَومَ قَد نَزَلوا حَفَرَ أبي موسى ، فَقالَ لَهُ حُكَيمٌ : اِيذَن لي أن أسيرَ إلَيهِم ؛ فَإِنّي رَجُلٌ في طاعَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ عُثمانُ : تَوَقَّف عَن ذلِكَ حَتّى اُراسِلَهُم ، فَقالَ لَهُ حُكَيمٌ : إنّا للّهِِ ، هَلَكتَ وَاللّهِ يا عُثمانُ !
فَأَعرَضَ عَنهُ وأَرسَلَ إلى عِمرانَ بنِ حُصَينٍ وأبِي الأسوَدِ الدُّؤَلِيِّ ، فَذَكَرَ لَهُما قُدومَ القَومِ البَصرَةَ وحُلولَهُم حَفَرَ أبي موسى ، وسَأَلَهُمَا المَسيرَ إلَيهِم وخِطابَهُم عَلى ما قَصَدوا به ، وكَفَّهُم عَنِ الفِتنَةِ ، فَخَرَجا حَتّى دَخَلا عَلى عائِشَةَ فَقالا لَها :
يا اُمَّ المُؤمِنينَ ! ما حَمَلَكِ عَلَى المَسيرِ ؟ فَقالَت : غَضِبتُ لَكُما مِن سَوطِ عُثمانَ وعَصاهُ، ولا أغضَبُ أن يُقتَلَ ؟!
فَقالا لَها : وما أنتِ مِن سوطِ عُثمانَ وعَصاهُ وإنَّما أنتِ حَبيسَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ نُذَكِّرُكِ اللّهَ أن تُهراقَ الدِّماءُ بِسَبَبِكِ . فَقالَت : وهَل مِن أحَدٍ يُقاتِلُني ؟ فَقالَ لَها أبُو الأَسوَدِ : نَعَم وَاللّهِ؛ قِتالاً أهوَنُهُ شَديدٌ !
ثُمَّ خَرَجا مِن عِندِها ، فَدَخَلا عَلَى الزُّبَيرِ فَقالا : يا أبا عَبدِ اللّهِ ! نَنشُدُكَ اللّهَ أن تُهراقَ الدِّماءُ بِسَبَبِكَ ! فَقالَ لَهُما : اِرجِعا مِن حَيثُ جِئتُما ، لا تُفسِدا عَلَينا . فَأَيِسا مِنهُ وخَرَجا حَتّى دَخَلا عَلى طَلحَةَ فَقالا لَهُ : نَنشُدُكَ اللّهَ أن تُهراقَ الدِّماءُ بِسَبَبِكَ ! فَقالَ لَهُما طَلحَةُ : أ يُحِبُّ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ أنَّهُ إذا غَلَبَ عَلى أمرِ المَدينَةِ أنَّ الأَمرَ لَهُ ، وأنَّهُ لا أمرَ إلّا أمرُهُ ؟ وَاللّهِ لَيَعلَمَنَّ ، فَانصَرِفا مِن حَيثُ جِئتُما . فَانصَرَفا مِن عِندِهِ إلى عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ فَأَخبَراهُ الخَبَرَ .
ورَوَى ابنُ أبي سَبرَةَ عَن عيسَى بنِ أبي عيسى عَنِ الشَّعبِيِّ أنَّ أبَا الأَسوَدِ الدُّؤَلِيَّ وعِمرانَ لَمّا دَخَلا عَلى عائِشَةَ قالا لَها : مَا الَّذي أقدَمَكِ هذَا البَلَدَ وأنتِ حَبيسَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وقَد أمَرَكِ أن تَقَرّي في بَيتِكِ ؟ فَقالَت : غَضِبتُ لَكُم مِنَ السَّوطِ وَالعَصا ، ولا أغضَبُ لِعثمانَ مِنَ السَّيفِ ؟! فَقالا لَها : نَنشُدُكِ اللّهَ أن تُهراقَ الدِّماءُ بِسَبَبِكِ ، وأن تَحمِلِي النّاسَ بَعضَهُم عَلى بَعضٍ ، فَقالَت لَهُما : إنَّما جِئتُ لِاُصلِحَ بَينَ النّاسِ . وقالَت لِعِمرانَ بنِ الحُصَينِ : هَل أنتَ مُبَلِّغٌ عُثمانَ بنَ حُنَيفٍ رِسالَةً ؟ فَقالَ : لا اُبَلِّغُهُ عَنكِ إلّا خَيراً . فَقالَ لَها أبُو الأَسوَدِ : أنَا اُبَلِّغُهُ عَنكِ فَهاتي ، قالَت : قُل لَهُ : يا طَليقَ ابنَ أبي عامِرٍ، بَلَغَني أنَّكَ تُريدُ لِقائي لِتُقاتِلَني ! فَقالَ لَها أبُو الأَسوَدِ : نَعَم وَاللّهِ لَيُقاتِلَنَّكِ . فَقالَت : وأنتَ أيضا أيُّهَا الدُّؤَلِيُّ ؟ ! يَبلُغُني عَنكَ ما يَبلُغُني ! قُم فَانصَرِف عَنّي .
فَخَرَجا مِن عِندِها إلى طَلحَةَ فَقالا لَهُ : يا أبا مُحَمَّدٍ ! أ لَم يَجتَمِعِ النّاسُ إلى بَيعَةِ ابنِ عَمِّ رَسولِ اللّهِ الَّذي فَضَّلَهُ اللّهُ تَعالى كَذا وكَذا ؟ وجَعَلا يَعُدّانِ مَناقِبَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وفَضائِلَهُ وحُقوقَهُ ، فَوقَعَ طَلحَةُ بِعَلِيٍّ عليه السلام وسَبَّهُ ونالَ مِنهُ وقالَ : إنَّهُ لَيسَ أحَدٌ مِثلَهُ ، أمَ وَاللّهِ لَيَعلَمَنَّ غِبَّ ۲ ذلِكَ . فَخَرَجا مِن عِندِهِ وهُما يَقولانِ : غَضِبَ هذَا الدَّنيءُ ، ثُمَّ دَخَلا عَلَى الزُّبَيرِ فَكَلَّماهُ مِثلَ كَلامِهِما لِصاحِبِهِ ، فَوَقَعَ أيضاً في عَلِيٍّ عليه السلام وسَبَّهُ ، وقالَ لِقَومٍ كانوا بِمَحضَرٍ مِنهُ : صَبِّحوهُم قَبلَ أن يُمسوكُم ، فَخَرَجا مِن عِندِهِ حَتّى صارا إلى عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ فَأخبرَاهُ الخَبَرَ ، فَأَذِنَ عُثمانُ لِلنّاسِ بِالحَربِ . ۳

1.أغَذّ : أسرع في السير (النهاية : ج ۳ ص ۳۴۷ «غذذ») .

2.غِبُّ كلّ شيء : عاقبته (لسان العرب : ج ۱ ص ۶۳۵ «غبب») .

3.الجمل : ص ۲۷۳ وراجع تاريخ الطبري : ج ۴ ص ۴۶۲ ـ ۴۶۶ والكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۳۱۶ وشرح نهج البلاغة : ج ۶ ص ۲۲۵ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج5
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مهريزي، مهدي؛ حسینی، سید ابوالقاسم
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 69354
صفحه از 611
پرینت  ارسال به