۲۱۶۲.الإمامة والسياسة:آورده اند كه چون طلحه و زبير وارد بصره شدند، عثمان بن حنيف گفت: پيام خود را با دو مرد ، نزد آنان مى فرستيم. آن گاه عمران بن حُصَين (صحابى پيامبر صلى الله عليه و آله ) و ابو الأسود دُئلى را فراخواند و آنان را به سوى طلحه و زبير فرستاد . آن دو نزد آنان رفتند و بانگ برآوردند: اى طلحه!
طلحه به آن دو پاسخ داد . ابو الأسود دئلى شروع به سخن گفتن كرد و گفت: اى ابو محمّد! به راستى كه شما عثمان را كشتيد ، بدون آن كه در كشتن او با ما [ صحابيانِ بيرون از مدينه ]مشورت كنيد و با على عليه السلام بيعت كرديد، بدون آن كه در آن نيز مشورت كنيد. ما نه به خاطر كشته شدن عثمان به خشم آمديم و نه هنگامى كه با على عليه السلام بيعت شد، بر او خشم گرفتيم. پس از آن ، براى شما دگرگونى پيش آمد [ و تصميمتان تغيير كرد ]و تصميم به خلع على عليه السلام از خلافت گرفتيد ؛ ولى ما بر همان تصميم اوّل ، ثابت قدم هستيم . پس بر شماست كه خود را از آنچه در آن افكنديد، بيرون كشيد.
سپس عمران به سخن آمد و گفت: اى طلحه! به راستى كه شما عثمان را كشتيد و ما برايش به خشم نيامديم تا وقتى كه شما به خشم نيامديد. سپس با على عليه السلام بيعت كرديد و ما هم با همان كه شما بيعت كرديد ، بيعت كرديم. حال اگر كشته شدن عثمان به حق بود ، حركت [ امروز] شما براى چيست؟ و اگر خطا بود ، بهره شما از آن فزون تر و سهم شما در آن بيشتر است .
طلحه گفت: اى شما دو مرد! به راستى كه رئيس شما معتقد نيست كه در حكومت ، با او شريكى هست و ما با چنين وضعى (كه ما را شريك نكند) ، با او بيعت نكرديم. به خدا سوگند كه خونش ريخته خواهد شد!
ابو الأسود گفت: اى عمران! اين مرد به صراحتْ اعلام كرد كه تنها براى حكومت به خشم آمده است.
آن گاه نزد زبير آمدند و گفتند: اى ابو عبد اللّه ! ما نزد طلحه رفتيم.
زبير گفت: طلحه و من ، مانند يك روح هستيم در دو پيكر.به خدا سوگند ـ اى شما دو مرد! ـ از ما درباره عثمان، لغزش هايى سر زد كه در آن،نياز به پوزش داريم و اگر اين حوادث را پيش بينى مى كرديم ، به يارى عثمان مى رفتيم.