6 / 2
مخالفت حاكم بصره با بيرون راندن ناكثين
۲۱۶۳.شرح نهج البلاغةـ به نقل از ابن عبّاس ـ: زبير و طلحه با شتابْ عايشه را حركت دادند تا به حوضچه هاى ابوموسى اشعرى در نزديكى بصره رسيدند و براى عثمان بن حنيف انصارى ـ كه كارگزار على عليه السلام در بصره بود ـ نامه نوشتند كه دارالحكومه را براى ما خالى كن.
وقتى نامه آنها به وى رسيد ، سراغ احنف بن قيس فرستاد و گفت: اين گروه بر ما وارد شده اند و همسر پيامبر خدا، همراه آنان است و مردم به سرعت به سمت او مى روند ، چنان كه مى بينى.
احنف گفت: آنان همسر پيامبر صلى الله عليه و آله را براى خونخواهى عثمان آورده اند و آنان ، همان كسانى اند كه مردم را بر عثمان شوراندند و خونش را ريختند. به خدا سوگند ، چنين مى بينم كه آنان دست نمى كشند تا آن كه ميان ما دشمنى افكنند و خون هاى ما را بريزند. به خدا سوگند ، گمان مى كنم به زودى از تو چيزهايى مى خواهند كه به عهده تو و در اختيار تو نيست . اگر با كسانى كه از بصريان در فرمان دارى،آماده پيكار با آنان نباشى [فرصت از دست مى رود]؛ زيرا كه امروز ، تو حكمران بر آنانى و فرمان تو در ميان آنان ، مُطاع است. پس همراه مردم به سوى آنان حركت كن و بر آنان سبقت گير، پيش از آن كه با تو در يك خانه قرار گيرند ؛ چرا كه مردم ، از آنان بيشتر اطاعت خواهند كرد.
عثمان بن حنيف گفت: رأى درست ، رأى توست؛ ولى من ستيز و شروع كردن به آن را خوش نمى دارم و اميد به عافيت و صلح دارم تا اين كه نامه و رأى اميرمؤمنان به من برسد و طبق آن عمل كنم.
پس از احنف،حُكَيم بن جَبَله عبدى از قبيله بنى عمرو بن وديعه ، نزد عثمان بن حنيف آمد و نامه طلحه و زبير را برايش خواند . حكيم بن جبله نيز مانند احنف بن قيس با او سخن گفت و عثمان بن حنيف ، همان پاسخى را كه به احنف داده بود ، به او هم داد .
حُكَيم به وى گفت: اجازه بده به همراه مردم ، به سوى آنان حركت كنم. اگر به اطاعت اميرمؤمنانْ تن دادند [ كه هيچ] ؛ وگرنه تمامى آنان را مى رانم.
عثمان گفت: اگر نظرم چنين بود ، خودم به سوى آنان حركت مى كردم.
حُكَيم گفت: بدان، به خدا سوگند ، اگر آنان به اين شهر وارد شوند ، دل هاى بسيارى از مردم به سويشان كشيده مى شود. تو را از مقام و منصبت به زير خواهند كشيد و تو خود ، اين را بهتر مى دانى.
ولى عثمان بن حنيف از قبول پيشنهاد او سر باز زد.