۲۱۶۹.تاريخ الطبرىـ به نقل از زُهْرى ، در گزارش اهل جمل ـ: آنان وارد بصره شدند ، در حالى كه عثمان بن حنيف ، حكمران آن بود. عثمان به آنان گفت: چه خُرده اى بر پيشوايتان [ على عليه السلام ]مى گيريد؟
گفتند: او را در خلافت ، از خود ، شايسته تر نمى دانيم ، در حالى كه او هر كارى خواسته ، كرده است.
عثمان گفت: او مرا بر اين شهر گمارده است . اينك برايش نامه مى نويسم و او را از اهداف شما آگاه مى سازم ، به شرط آن كه تا پاسخ او به دست ما برسد ، نماز را من امامت كنم.
آنان بر اين امر ، توافق كردند و عثمان ، نامه را نوشت.
دو روز نگذشته بود كه بر او يورش بردند و در منطقه زابوقه ، نزديكى [ ويرانه هاى ]شهر رزق ، به پيكار با او برخاستند و بر عثمان بن حنيفْ پيروز شدند، او را به اسارت گرفتند و خواستند او را به قتل برسانند ؛ ولى از خشم انصار [ مدينه نسبت به خويشان خود] ، هراسان شدند و آسيب هايى بر موها و بدنش وارد كردند.
۲۱۷۰.أنساب الأشرافـ به نقل از ابو مخنف ـ: اهل بصره دو دسته شدند . دسته اى با عايشه و همراهانش بودند ، و دسته اى ديگر با عثمان بن حنيف...[ همه ]آماده پيكار شدند و به منطقه زابوقه رسيدند. صبحگاهان ، عثمان بن حنيف بر آنان ، يورش بُرد و با آنان جنگ سختى كرد. كشته ها در ميانشان بسيار شد و زخميان ، پراكنده افتادند. پس آنان خواهان صلح شدند و در ميان خود ، صلح نامه اى تا آمدن على عليه السلام نگاشتند كه هيچ يك در بازارها و راه ها متعرّض ديگرى نشوند و دارالحكومه، بيت المال و مسجد ، در اختيار عثمان بن حنيف باشد و طلحه و زبير و همراهانشان به هر كجا كه خواستند ، بروند. سپس دو طرفِ مخاصمه بازگشتند و سلاح بر زمين گذاشتند.
طلحه و زبير با يكديگر به گفتگو نشستند . طلحه گفت: به خدا سوگند ، اگر على وارد بصره گردد، گردن ما را خواهد زد. از اين رو ، تصميم گرفتند بر عثمان بن حنيف ـ به گونه اى كه متوجّه نشود ـ ، شبيخون بزنند و يارانشان نيز بر اين تصميم توافق كردند تا اين كه در شبى تاريك و توفانى بر عثمان بن حنيفْ وارد شدند. او در حال خواندن نماز عشا با مردم بود. وى را به شدّت ، زير لگد گرفتند و موهاى ريش و سبيل وى را كَندند.
عثمان به طلحه و زبير گفت: [ برادرم ]سهل ، در شهر مدينه زنده است. به خدا سوگند ، اگر خارى بر من بخَلَد ، او به روى خاندان شما شمشير خواهد كشيد ـ و مخاطبش طلحه و زبير بودند ـ . در اين هنگام ، آنان از شكنجه كردن او دست برداشتند و زندانى اش كردند.
طلحه و زبير ، گروهى را به سركردگى عبد اللّه بن زبير به سمت بيت المال فرستادند كه بر آن ، چهل مرد و به قولى چهارصد تن از مردم سِنْد (از سياهان هند) گمارده بودند. نگهبانان از واگذارى بيت المال، پيش از آمدن على عليه السلام سر باز زدند. [ مهاجمان، ]نگهبانان و رئيسشان، ابوسلمه زُطّى را ـ كه بنده اى نيكوكار بود ـ به قتل رساندند.