۱۴۹۷.شرح نهج البلاغةـ به نقل از عبدالرحمان بن عجلان ـ: على عليه السلام ، بذرِ كتّان ، ترتيزك ، زيره و ساير چيزها را ميان مردم ، تقسيم مى كرد .
۱۴۹۸.شرح نهج البلاغةـ به نقل از شعبى ـ: جوانى بودم كه با گروهى از جوانان ، به ميدانى در كوفه وارد شدم . على عليه السلام را ديدم كه بر توده اى از طلا و توده اى از نقره ايستاده و تازيانه اى در دست دارد كه مردم را با آن ، دور مى كند و باز مى گردد و اموال را ميان مردم ، تقسيم مى كند ، تا آن كه چيزى از آن ، باقى نماند . آن گاه بازگشت و به خانه خود ، چيزى نبُرد ، نه كم و نه زياد .
من نزد پدرم بازگشتم و به او گفتم : امروز ، بهترينِ مردم يا نادان ترينِ آنها را ديدم!
گفت : كيست او پسرم؟
گفتم : على بن ابى طالب ، امير مؤمنان . او را ديدم كه چنين و چنان مى كرد ، و داستان را بازگفتم .
پدرم گريست و گفت : فرزندم! بهترينِ مردم را ديده اى .
۱۴۹۹.امام باقر عليه السلام :براى على عليه السلام ثروتى آورده شد . وى وزن كنندگان و صرّافان را نزد خود نشانْد . آن گاه ، توده اى از طلا و توده اى از نقره ساخت و فرمود : «اى قرمزها و اى سفيدها! سرخ و سفيد شويد و جز مرا بفريبيد .
اين ، دستچين من و بهترين آن است
در حالى كه هر ميوه چين ، دستش به دهان خودش است [و خود مى خورد]» .