۱۵۶۱.الغاراتـ به نقل از بكر بن عيسى ـ: على عليه السلام مى فرمود : «اى كوفيان! اگر از پيش شما بيرون رفتم بجز با مركب ، بار سفر و غلامم ، پس من خيانت پيشه ام!» . هزينه زندگى اش را از محصولات او در مدينه از منطقه يَنْبُع مى آوردند .
۱۵۶۲.الجملـ به نقل از ابو مِخْنَف لوط بن يحيى ، از استادانش ـ: هنگامى كه امير مؤمنان ، تصميم گرفت به سوى كوفه برود ، در ميان بصريان به پا خاست و فرمود : «اى مردمان بصره! از چه مى خواهيد بر من خُرده گيريد؟» . به لباس و ردايش اشاره كرد و فرمود : «به خدا سوگند ، اين دو از نخ ريسى همسرم است . از چه مى خواهيد بر من خُرده گيريد اى بصريان؟» ، و اشاره كرد به كيسه اى كه در دستش بود و خرجى اش در آن قرار داشت . آن گاه فرمود : «به خدا سوگند ، اين ، از محصولات من در مدينه است . پس اگر از نزد شما بيرون روم و بيش از آنچه مى بينيد با من باشد ، پس نزد خداوند ، از خيانتكارانم» .
۱۵۶۳.تاريخ دمشقـ به نقل از عنتره ـ: بر على عليه السلام در منطقه خُوَرْنَق ۱ وارد شدم و جامه كهنه حاشيه دارى بر تن داشت ... گفتم : اى اميرمؤمنان! خداوند براى تو و خانواده ات ، در اين مال ، بهره اى قرار داده و تو با خود ، چنين مى كنى؟ فرمود : «به خدا سوگند ، من چيزى از مال شما برندارم ، و اين نيست ، مگر همان جامه اى كه از خانه ام برداشتم» يا گفت : «از مدينه» .
۱۵۶۴.الغاراتـ به نقل از زاذان ـ: به همراه قنبر ، نزد على عليه السلام رفتم . پس قنبر گفت : اى امير مؤمنان! به پاخيز كه برايت چيز گران بهايى پنهان كرده ام .
فرمود : «آن چيست؟» .
گفت : به همراهم برخيز .
على عليه السلام به پاخاست و به سوى خانه اش رفت . در اين هنگام ، كيسه هايى پُر از جام هاى طلا و نقره ديد . قنبر گفت : اى امير مؤمنان! تو چيزى را وا نمى گذارى ، مگر آن كه آن را تقسيم كنى . از اين رو ، اينها را براى شما ذخيره كردم .
على عليه السلام فرمود : «دوست داشتى به خانه ام آتش بسيار وارد سازى؟!» . سپس شمشير كشيد و بر جام ها فرود آورد و جام ها دو قسمت يا سه قسمت شدند . آن گاه فرمود : «اينها را قسمت قسمت كنيد» . انجام دادند .
آن گاه ، اين سروده را بر زبان آورد :
«اين ، دستچين من و بهترين آن است
در حالى كه هر ميوه چين ، دستش به دهان خودش است [و خود مى خورد]» .
اى سفيد (نقره) ، ديگرى را فريب ده! اى زرد (طلا) ، ديگرى را بفريب!» .