ر . ك : ج 6 ص 419 (شكيبايى امام بر آزارِ خوارج و مدارا با ايشان) .
8 / 13
تبعيد يا زندانى كردن توطئه گران
۱۷۳۸.شرح نهج البلاغة :گزارش شده كه عمران بن حُصَين ، از كناره گيران از على عليه السلام بود و على عليه السلام او را به مدائن تبعيد كرد ؛ چرا كه مى گفت : اگر على بميرد ، نمى دانم مرگش چگونه است!؟ و اگر كشته شود ـ كه اميد داريم كشته شود ـ ، برايش اميدوارم [كه اهل نجات باشد] !
۱۷۳۹.الغاراتـ به نقل از سعيد اشعرى ـ: على عليه السلام هنگام حركت به سوى نهروان ، مردى از قبيله نخع را جانشين كرد كه نامش هانى بن هوذه بود . وى به على عليه السلام نامه نوشت كه [دو گروهِ] غنى و باهله ، فتنه كرده اند و دعا كرده اند كه دشمنت پيروز گردد .
على عليه السلام به او نوشت : «آنان را از كوفه بيرون كن و هيچ يك از آنان را رها مكن» .
۱۷۴۰.تاريخ الطبرىـ به نقل از محلّ بن خليفه ـ: مردى از قبيله بنى سدوس كه نامش عَيْزار بن اخنس بود و به باورهاى خوارج اعتقاد داشت ، به سمت آنان حركت كرد . در بيرون مدائن،با عدى بن حاتم رو به رو شد كه همراهش اسود بن قيس مرادى و اسود بن يزيد مرادى بودند .
عيزار ، وقتى با عدى روبه رو شد ، گفت : آيا سالمِ بهره بَرى يا ستمگرِ گنهكار؟
عدى گفت : سالمِ بهره بَر .
آن دو مرادى گفتند : اين سخن را نگفتى ، مگر به جهت شرّى كه در باطن دارى . به درستى كه ما مى دانيم كه عقيده خوارج را دارى . اى عيزار! از ما جدا نمى شوى تا تو را نزد امير مؤمنان ببريم و اخبارت را به وى گزارش دهيم .
زمانى نگذشت كه على عليه السلام آمد و آن دو خبر را به وى گزارش كردند و گفتند : اى اميرمؤمنان! او بر اعتقاد خوارج است . ما او را مى شناسيم .
فرمود : «خونش بر ما حلال نيست ؛ امّا او را زندان مى كنيم» .
عدى بن حاتم گفت : اى امير مؤمنان! او را به من سپار و من ضمانت مى كنم كه از ناحيه او به شما آسيبى نرسد .
على عليه السلام او را به عدى سپرد .