۱۹۹۲.امام صادق عليه السلامـ در ضمن گفتارى طولانى به نقل از اُمّ سلمه ـ: پيامبرخدا فرمود: «اى اُمّ سلمه! بشنو و گواه باش. اين على بن ابى طالب، سرور مسلمانان و پيشواى پارسايان و رهبر سپيدرويان روز قيامت و جنگ كننده با ناكثين ، مارقين و قاسطين است».
گفتم: اى پيامبر خدا! ناكثينْ چه كسانى اند؟
فرمود: «آنان كه با او در مدينه بيعت مى كنند و در بصره آن را مى شكنند».
گفتم: قاسطينْ چه كسانى اند؟
فرمود: «معاويه و ياران وى از شاميان».
سپس گفتم: مارقين چه كسانى اند؟
فرمود: «نهروانيان».
۱۹۹۳.المناقب ، خوارزمىـ بـه نـقل از عبد اللّه [ بـن عـبّاس ] ـ: پيامبر خدا از منزل [ همسرش ]زينب بنت جَحْش بيرون آمد و به منزل اُمّ سلمه رفت . آن روز ، نوبت اُمّ سلمه بود . زمانى نگذشت كه على عليه السلام آمد و در را آهسته كوبيد . پيامبر خدا ، در شنيدن صداى در ، ترديد داشت و امّ سلمه ، شنيدن صداى در را انكار كرد . پيامبر خدا به اُمّ سلمه فرمود: «برخيز و در را باز كن».
امّ سلمه گفت: اى پيامبر خدا! اين كيست كه به چنين جايگاه بلندى رسيده كه من بايد برايش در باز كنم و خود به پيشوازش بروم با آن كه ديروز در منزلتِ من آيه اى از قرآن نازل شد؟!
پيامبر خدا ، به سان خشمگينان به وى فرمود: «پيروى پيامبر ، پيروى خداست و آن كه پيامبر را نافرمانى كند، خدا را نافرمانى كرده است. بر آستان در ، مردى سبك مايه و سُبك مغز نيست . او خدا و پيامبرش را دوست مى دارد و خداوند و پيامبر نيز او را دوست مى دارند».
[ امّ سلمه مى گويد:] در را گشودم . او دو طرف چارچوب در را گرفت و آن هنگام كه صدا[ ى پا ]و حركتى نشنيد و من حجاب خود را پوشيدم ، اجازه خواست و داخل شد. سپس پيامبر خدا فرمود: «او را مى شناسى؟».
گفتم: آرى . اين ، على بن ابى طالب است.
فرمود: «درست گفتى. پوست او از پوست من ، گوشت او از گوشت من ، و خون او از خون من است و او ظرف دانش من است.
بشنو و گواه باش! او پس از من جنگ كننده با ناكثين، قاسطين و مارقين است.
بشنو و گواه باش! به خدا سوگند ، او زنده كننده روش من است.
بشنو و گواه باش! اگر بنده اى هزار سال از پس هزار سال ميان ركن و مقام [ ابراهيم] خدا را بپرستد، سپس خداوند را ملاقات كند ، در حالى كه دشمن على است، خداوندْ او را با بينى در آتش مى افكند».