۱۴۰۶.امام على عليه السلامـ در نامه اش به مصقله ـ: پس از حمد و سپاس خداوند ؛ از بزرگ ترينِ خيانت ها ، خيانت به امّت است ، و بزرگ ترين دغلكارى بر مردمان يك شهر ، دغلكارى پيشواى آنان است . نزد تو از مال مسلمانان ، پانصد هزار [ سكّه ]است . آن را در هنگامى كه فرستاده من نزد تو مى آيد ، برايم بفرست ؛ وگرنه ، وقتى نامه ام به تو رسيد ، نزد من بيا ؛ چرا كه به فرستاده ام گفته ام كه پس از وارد شدن بر تو ، رهايت نكند ، مگر آن كه اموال را بفرستى . والسلام عليك!
۱۴۰۷.الغاراتـ به نقل از ذهل بن حارث ـ: مصقله مرا به محلّ اقامت خود فرا خواند و شامى آماده ساخت و خورديم . سپس گفت : به خدا سوگند ، اميرمؤمنان ، اين ثروت ها را از من مى خواهد و من بر آن ، توانايى ندارم .
[ ذهل گويد :] به وى گفتم : اگر مايلى ، يك هفته دستور را به اجرا نگذارد تا ثروت ها را گردآورى كنى .
گفت : به خدا سوگند ، نمى خواهم آن را بر خويشاوندانم تحميل كنم يا از كسى درخواست نمايم .
سپس گفت : بدانيد به خدا قسم ، اگر پسر هند يا پسر عفّان ، آن ثروت را مطالبه مى كرد ، آن را براى من واگذار مى نمود . عثمان را نديدى كه چگونه [ در حكومتش ]صد هزار درهم از ماليات آذربايجان را هر ساله به اشعث بن قيس بخشيد؟
ذهل گويد : گفتم اين مرد (على بن ابى طالب عليه السلام ) ، بدين رأى معتقد نيست و چيزى را به تو نبخشد .
لحظاتى ساكت شد و من هم سكوت كردم . يك شب از اين گفتگو نگذشت كه مصقله به معاويه پيوست . خبر به على عليه السلام رسيد . فرمود : «او را چه شده است؟ خدا او را نابود سازد! مانند سروران ، رفتار كرد و مانند بردگان ، گريخت و مانند اهل فجور ، خيانت ورزيد . بدانيد كه اگر او [براى گردآورى ثروت ها ]مى ماند و ناتوان مى شد ، بر حبس او نمى افزوديم . اگر چيزى نزد او مى يافتيم ، ضبط مى كرديم و اگر ثروتى نزد او نمى جُستيم ، او را رها مى كرديم» .
آن گاه به سوى خانه مصقله رفت و آن را خراب كرد .