53
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج4

۱۴۱۱.الفصول المهمةـ از سوده دختر عماره همدانيه كه پس از مرگ على عليه السلام بر معاويه وارد شد ، گزارش شده ـ: معاويه شروع به سرزنش او كرد ، به سبب كنايه هايش بر معاويه در ايّام جنگ صفين . سپس به سوده گفت : نياز تو چيست؟
سوده گفت : به درستى كه خداوند از تو درباره امور مسلمانان و آنچه به تو واگذارده ، پرسشگر است . همواره از سوى تو كسى نزد ما مى آيد كه مقامت را بزرگ مى شمارد ، اقتدار تو را مى گستراند ، ما را مانند خوشه گندم ، درو مى كند ، و چون اسپند مى كوبد و خوار مى كند و مرگ را به ما مى چشانَد . اين بُسر بن ارطاه است كه به سوى ما آمد ، مردان ما را كشت و ثروت هاى ما را گرفت . اگر سرسپارى نبود ، عزّت و سربلندى در ميان ما حاكم بود . پس اگر او را عزل كنى ، تو را سپاس گوييم ؛ وگرنه ، به خداوند شِكوه بريم .
معاويه گفت : مرا منظور دارى و تهديد مى كنى؟! تصميم گرفته ام تو را بر شتر سركش سوار كنم و به سوى بُسر برگردانم تا فرمانش را درباره تو به اجرا گذارد .
سوده خاموش شد و چنين سرود :

درود خداوند بر بدنى كه قبر ، او را در برگرفت
و عدالت در آن قبر ، دفن شد .

او با حقيقت ، هم قسم شد و چيزى را جايگزين آن نمى كرد
او با ايمان و حقيقت ، همراه بود .

معاويه پرسيد : اين شخص كيست اى سوده؟
سوده گفت : به خدا سوگند ، اين امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام است . نزد او آمدم تا درباره مردى كه او را سرپرست [ گرفتن ]ماليات ها كرده بوده و ستم كرده بود ، گفتگو كنم . او را ايستاده يافتم كه قصد نماز[ خواندن ]داشت . وقتى مرا ديد ، باز ايستاد و با روى گشاده و مهر و مدارا به سوى من آمد و گفت : خواسته اى دارى؟
گفتم : بلى ؛ و جريان را به وى گفتم .
گريست و گفت : «بار خدايا! تو گواهى كه من به آنها فرمان ستمگرى بر بندگانت و رها كردن حقوق تو را ندادم» . آن گاه از جيب خود ، قطعه اى چرم درآورد و در آن چنين نوشت :
«به نام خداوند بخشنده مهربان! در حقيقت ، شما را از جانب پروردگارتان بُرهانى روشن آمده است . پس پيمانه و ترازو را تمام نهيد ، و اموال مردم را كم مدهيد و در زمين ، پس از اصلاح آن ، فساد مكنيد . اين [ رهنمودها ]اگر مؤمنيد ، براى شما بهتر است» . هنگامى كه نامه ام را خواندى ، كارهايى را كه در دست توست ، سامان ده تا كسى را روانه كنيم از تو باز ستاند . والسلام!» .
آن گاه اين نامه را به من داد و آن را آوردم و به فرماندارش سپردم و او بركنار شد .
معاويه گفت : آنچه مى خواهد برايش بنويسيد . او را به شهر خود بازگردانيد كه شكايتى نداشته باشد .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج4
52

۱۴۱۱.الفصول المُهِمّة :نُقِلَ عَن سَودَةَ بِنتِ عُمارَةَ الهَمدانِيَّةِ أنَّها قَدِمَت عَلى مُعاوِيَةَ بَعدَ مَوتِ عَليٍّ عليه السلام ، فَجَعَلَ مُعاوِيَةُ يُؤَنِّبُها عَلى تَعريضِها عَلَيهِ في أيّامِ قِتالِ صِفّين ، ثُمَّ إنَّهُ قالَ لَها : ما حاجَتُكِ ؟ فَقالَت : إنَّ اللّهَ تَعالى مُسائِلُكَ عَن أمرِنا وما فَوَّضَ إلَيكَ مِن أمرِنا ، ولا يَزال يَقدَمُ عَلَينا مِن قَبلِكَ مَن يَسمو بِمَقامِكَ ويَبطِشُ بِسُلطانِكَ فَيَحصُدُنا حَصدَ السُّنبُلِ ، ويَدوسُنا دَوسَ الحَرمَلِ ، يَسومُنَا الخَسفَ ، ويُذيقُنَا الحَتفَ ، هذا بُسرُ بنُ أرطاةَ قَد قَدِمَ عَلَينا ، فَقَتَلَ رِجالَنا ، وأخَذَ أموالَنا ، ولَولَا الطّاعَةُ لكَانَ فينا عِزٌّ ومَنَعَةٌ ، فَإِن عَزَلتَهُ عَنّا شَكَرناكَ وإلّا فإِلَى اللّهِ شَكَوناكَ .
فَقالَ مُعاوِيَةُ : إيّايَ تَعنينَ ولي تُهَدِّدينَ ! لَقَد هَمَمتُ يا سَودَة أن أحمِلَكِ عَلى قَتَبٍ أشوَسَ ، فَأَرُدَّكِ إلَيهِ ، فَيُنفِذَ حُكمَهُ فيكِ . فَأَطرَقَت ثُمَّ أنشَأَت تَقولُ :

صَلَّى الإِلهُ عَلى جِسمٍ تَضَمَّنَهُ
قَبرٌ فَأَصبَحَ فيهِ العَدلُ مَدفونا

قَد حالَفَ الحَقَّ لا يَبغي بِهِ بَدلاً
فَصارَ بِالحَقِّ وَالإِيمانِ مَقرونا

فَقالَ مُعاوِيَةُ : مَن هذا يا سَودَةُ ؟ فَقالَت : هذا وَاللّهِ أميرُ المُؤمِنينَ عَليُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، لَقَد جِئتُهُ في رَجُلٍ كانَ قَد وَلّاهُ صَدَقاتِنا فَجارَ عَلَينا فَصادَفتُهُ قائِما يُريدُ الصَّلاةَ ، فَلَمّا رَآنِي انفَتَلَ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَيَّ بِوَجهٍ طَلِقٍ ، ورَحمَةٍ ورِفقٍ ، وقالَ : لَكِ حاجَةٌ ؟ فَقُلتُ : نَعَم ، وأخبَرتُهُ بِالأَمرِ فَبَكى ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ أنتَ شاهِدٌ أنّي لَم آمُرهُم بِظُلمِ خَلقِكَ ولا بِتَركِ حَقِّكَ . ثُمَّ أخرَجَ مِن جَيبِهِ قَطعَةَ جِلدٍ وكَتَبَ فيها :
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ * قَدْ جَآءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَآءَهُمْ وَ لَا تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَـحِهَا ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»۱ وإذا قَرَأتَ كِتابي هذا فَاحتَفِظ بِما في يَدِكَ مِن عَمَلِكَ حَتّى نُقَدِّمَ عَلَيكَ مَن يَقبِضهُ . وَالسَّلامُ .
ثُمَّ دَفَعَ إلَيَّ الرُّقعَةَ ، فَجِئتُ بِالرُّقعَةِ إلى صاحِبِهِ فَانصَرَفَ عَنّا مَعزولاً .
فَقالَ : اُكتُبوا لَها بِما تُريدُ ، وَاصرِفوها إلى بَلَدِها غَيرَ شاكِيَةٍ . ۲

1.الأعراف : ۸۵ .

2.الفصول المهمّة : ص ۱۲۷ ، العقد الفريد : ج ۱ ص ۳۳۵ عن عامر الشعبي ، بلاغات النساء : ص ۴۷ عن محمّد بن عبيد اللّه وكلاهما نحوه ؛ كشف الغمّة : ج ۱ ص ۱۷۳ ، بحار الأنوار : ج ۴۱ ص ۱۱۹ ح ۲۷ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج4
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم : مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 91940
صفحه از 605
پرینت  ارسال به