551
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج4

فصل سوم : آمادگى ناكثين براى شورش بر ضد امام

3 / 1

نيرنگ هاى معاويه

۲۰۹۸.شرح نهج البلاغةـ به نقل از قيس بن عرفجه ـ: وقتى عثمان به محاصره درآمد ، مروان بن حَكَم ، دو پيك براى رساندن خبر فرستاد ، يكى به سوى شام و ديگرى به يمن ـ كه در آن زمان ، يعلى بن منيه بر آن حكم مى راند ـ و با هريك از پيك ها نامه اى ارسال كرد كه در آن ، نوشته شده بود:
بنى اميّه در ميان مردم ، مانند خالِ گوشتىِ سرخ اند كه مردم بر سر هر گذرگاهى به صحبت كردن از آنان نشسته اند و آنان را در تيررس افترا و طعنه و عيبجويى قرار داده اند .
مى دانيد كه اين حادثه براى عثمان پيش نيامد،جز آن كه ناگوارى هايى در پى خواهد داشت و من ترس آن دارم كه اگر او كشته شود ، حكومت از بنى اميّه به اندازه ثريّا دور شود، چنانچه ما همچون پايه هايى استوار و محكم نباشيم و اگر اين ستون هاى خانه سست شود، ديوارها فرو ريزد.
اِشكال عثمان اين بود كه شام ويمن را طعمه شما دو نفر (معاويه ويعلى بن منيه) ساخت و شكّى نيست كه اگر برحذر نباشيد ، آنچه بر سر او آمد ، بر سرِ شما نيز خواهد آمد . و امّا من براى هر مشورت خواهى يار ، و براى هر فريادخواهى ياور ، و براى هر فراخواننده اى اجابت كننده ام . فرصت ها را به انتظار مى نشينم تا مانند يوزپلنگى كه غفلت شكار خود را ديده ، [ از كمينگاه ]بِجَهَم و اگر ترس هلاكت نامه رسان و تباه شدن نوشته ها نبود ، برايتان از كار عثمانْ شرحى مى دادم كه تا روز حادثه ، بى تابى نكنيد . پس در تحقّق آنچه بر آن گماشته شده ايد ، تلاش كنيد و كارها بايد اين چنين باشد. إن شاء اللّه !
وقتى اين نامه به معاويه رسيد ، همگان را فراخواند و مانند كسى كه يارى مى طلبد و فريادخواهى مى كند ، برايشان سخنرانى كرد . در همين هنگام ، پيش از آن كه پاسخ نامه را بنويسد، نامه ديگر مروان با خبر كشته شدن عثمان رسيد.
چون نامه به معاويه رسيد ، دستور داد مردم را جمع كنند . سپس براى آنان سخنرانى كرد ، به گونه اى كه چشم ها را به گريه درآورد و دل ها را به تپش انداخت ، آن چنان كه ناله ها بالا گرفت و شيون ها بلند شد ، به طورى كه زنان نيز تصميم گرفتند [ براى جنگ ]سلاح برگيرند . آن گاه براى طلحة بن عبيد اللّه ، زبير بن عوّام ، سعيد بن عاص ، عبد اللّه بن عامر بن كُرَيز ، وليد بن عُقْبه و يَعلَى بن مُنْيه ۱ نامه نوشت.
نامه [ معاويه به ] طلحه چنين بود:
امّا بعد ؛ به راستى كه تو تنهاترينِ قريش در ميان قريشيانى، با اين كه سيمايى درخشان و دستى بخشنده و زبانى رسا دارى. تو از نظر سابقه [ در اسلام] ، همسان كسانى هستى كه از تو پيش افتاده اند و پنجمين بشارت داده شده به بهشتى. تو افتخار جنگ اُحد و فضيلت آن را با خود دارى. پس ـ خدايت رحمت كند! ـ به سوى حكومتى بشتاب كه مردمْ آن را بر گردنت افكنده اند كه مجالى براى سر باز زدن از آن نيست و خداوند ، از تو خشنود نخواهد شد ، مگر اين كه براى آن به پا خيزى .
از جانب من كارها استوار شده است . زبير در هيچ فضيلتى بر تو تقدّم ندارد ؛ و هر يك از شما كه رفيقش را مقدّم بدارد ، پيشوا همان است كه حكومت به او تقديم شده است و پس از او فرد تقديم كننده است. خداوند ، تو را در مسير هدايت شدگان قرار دهد و رشد انسان هاى موفّق را به تو بخشد . والسلام!
معاويه همچنين به زبير نوشت:
امّا بعد ؛ به راستى كه تو زبير بن عوّام ، فرزند ابو خديجه اى و پسر عمّه پيامبر خدا و از همراهان او و هم تبار اويى. داماد ابو بكر و جنگاور مسلمانانى و تويى كه خونت را در راه خدا در مكّه به هنگام فريادگرىِ شيطان بخشيدى. پيامبر خدا تو را برانگيخت و تو همچون اژدهايى كه شمشير از نيام بركشيده ، بيرون رفتى و مانند شترى كه او را باز دارند ، [شيطان را] مضروب ساختى . تمام اينها نشانه نيرومندى ايمان و يقين راستين است و پيامبر خدا نيز پيش از آن ، بشارت بهشت به تو داد و عمر ، تو را يكى از نامزدهاى خلافتِ بر امّت قرار داد.
بدان ـ اى ابو عبد اللّه ! ـ كه مردم ، مانند رَمه اى پراكنده به سبب نبودِ چوپان اند . پس ـ خدايت رحمت كند! ـ براى حفظ خون ها و به سامان آوردن كارها و اتّحاد كلمه و اصلاح ميان مردم ، پيش از وخيم شدن كارها و پراكندگى امّت، بشتاب ؛ زيرا مردم بر لب پرتگاه قرار گرفته اند و اگر به آرامى جمع نشوند ، زود است كه سقوط كنند . پس براى جمع كردن امّت ، آماده شو و راهى به خشنودى پروردگار ، برگزين.
كارها از طرف من براى تو و رفيقت استوار گشته است . هر كه زودتر جلو اُفتد ، حكومت از آنِ اوست و پس از او، براى رفيقش. خداوند ، تو را از پيشوايان هدايت و طالبان خير و پرهيزگارى قرار دهد. والسلام!

1.منيه نام مادر وى بود و نام پدرش اميّه بود .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج4
550

الفصل الثالث : تأهّب الناكثين للخروج على الإمام

3 / 1

دَسائِسُ مُعاوِيَةَ

۲۰۹۸.شرح نهج البلاغة عن قيس بن عرفجة :لَمّا حُصِرَ عُثمانُ أبرَدَ مَروانُ بنُ الحَكَمِ بِخَبَرِهِ بَريدَينِ : أحَدَهُما إلَى الشّامِ وَالآخَرَ إلَى اليَمَنِ ـ وبِها يَومَئِذٍ يَعلَى بنُ مُنيَةَ ـ ومَعَ كُلِّ واحِدٍ مِنهُما كِتابٌ فيهِ :
إنَّ بَني اُمَيَّةَ فِي النّاسِ كَالشّامَةِ الحَمراءِ ، وإِنَّ النّاسَ قَد قَعَدوا لَهُم بِرَأسِ كُلِّ مَحَجَّةٍ ، وعَلى كُلِّ طَريقٍ ، فَجَعَلوهُم مَرمَى العُرّ ۱ وَالعَضيهَةِ ، ۲ ومَقذَفَ القَشبِ ۳ وَالأَفيكَةِ ، وقَد عَلِمتُم أنَّها لَم تَأتِ عُثمانَ إلّا كَرها تُجبَذُ ۴ من وَرائِها ، وإنّي خائِفٌ إن قُتِلَ أن تَكونَ مِن بَني اُمَيَّةَ بِمَناطِ الثُّرَيّا إن لَم نَصِر كَرَصيفِ الأَساسِ المُحكَمِ ، ولَئِن وَهى عَمودُ البَيتِ لَتَتَداعَيَنَّ جُدرانُهُ ، وَالَّذي عيبَ عَلَيهِ إطعامُكُمَا الشّامَ وَاليَمَنَ ، ولاشَكَّ أنَّكُما تابِعاهُ إن لَم تَحذَرا ، وأَمّا أنَا فَمُساعِفٌ كُلَّ مُستَشيرٍ ، ومُعينٌ كُلَّ مُستَصرِخٍ ، ومُجيبٌ كُلَّ داعٍ ، أتَوَقَّعُ الفُرصَةَ فَأَثِبُ وَثبَةَ الفَهدِ أبصَرَ غَفلَةَ مُقتَنَصِهِ ، ولَولا مَخافَةُ عَطَبِ البَريدِ وضَياعِ الكُتُبِ لَشَرَحتُ لَكُما مِنَ الأَمرِ ما لا تَفزَعانِ مَعَهُ إلى أن يَحدُثَ الأَمرُ ، فَجِدّا في طَلَبِ ما أنتُما وَلِيّاهُ ، وعَلى ذلِكَ فَليَكُنِ العَمَلُ إن شاءَاللّهُ ... .
فَلَمّا وَرَدَ الكِتابُ عَلى مُعاوِيَةَ أذَّنَ فِي النّاسِ الصَّلاةَ جامِعَةً ، ثُمَّ خَطَبَهُم خُطبَةَ المُستَنصِرِ المُستَصرِخِ ، وفي أثناءِ ذلِكَ وَرَدَ عَلَيهِ قَبلَ أن يَكتُبَ الجَوابَ كِتابُ مَروانَ بِقَتلِ عُثمانَ . . . .
فَلَمّا وَرَدَ الكِتابُ عَلى مُعاوِيَةَ أمَرَ بِجَمعِ النّاسِ ، ثُمَّ خَطَبَهُم خُطبَةً أبكى مِنهَا العُيونَ ، وقَلقَلَ القُلوبَ ، حَتّى عَلَتِ الرَّنَّةُ ، وَارتَفَعَ الضَّجيجُ ، وهَمَّ النِّساءُ أن يَتَسَلَّحنَ .
ثُمَّ كَتَبَ إلى طَلحَةَ بنِ عُبَيدِ اللّهِ ، وَالزُّبَيرِ بنِ العَوّامِ ، وسَعيدِ بنِ العاصِ ، وعَبدِ اللّهِ بنِ عامِرِ بنِ كُرَيزٍ ، وَالوَليدِ بنِ عُقبَةَ ، ويَعلَى بنِ مُنيَةَ ؛ وهُوَ اسمُ اُمِّهِ ، وإنَمَّا اسمُ أبيهِ اُمَيَّةُ .
فَكانَ كِتابُ طَلحَةَ :
أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّكَ أقَلُّ قُرَيشٍ في قُرَيشٍ وِترا ، مَعَ صَباحَةِ وَجهِكَ ، وسَماحَةِ كَفِّكَ ، وفَصاحَةِ لِسانِكَ ؛ فَأَنتَ بِإزاءِ مَن تَقَدَمَّكَ فِي السّابِقَةِ ، وخامِسُ المُبَشَّرينَ بِالجَنَّةِ ، ولَكَ يومُ أُحُدٍ وشَرَفُهُ وفَضلُهُ ، فَسارِع رَحِمَكَ اللّهُ إلى ما تُقَلِّدُكَ الرَّعِيَّةُ مِن أمرِها مِمّا لا يَسَعُكَ التَّخَلُّفَ عَنهُ ، ولا يَرضَى اللّهُ مِنكَ إلّا بِالقِيامِ بِهِ ، فَقَد أحكَمتُ لَكَ الأمرَ قِبَلي ، وَالزُّبَيرُ فَغَيرُ مُتَقَدِّمٍ عَلَيكَ بِفَضلٍ ، وأَيُّكُما قَدَّمَ صاحِبَهُ فَالمُقَدَّمُ الإِمامُ، وَالأَمرُ مِن بَعدِهِ لِلمُقَدِّمِ لَهُ ، سَلَكَ اللّهُ بِكَ قَصدَ المُهتَدينَ ، ووَهَبَ لَكَ رُشدَ المُوَفَّقينَ ، وَالسَّلامُ .
و كَتَبَ إلَى الزُّبَيرِ :
أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّكَ الزُّبَيرُ بنُ العَوّامِ بنِ أبي خَديجَةَ ، وَابنُ عَمَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وحَوارِيُّهُ وسَلَفُهُ ، وصِهرُ أبي بَكرٍ ، وفارِسُ المُسلِمينَ ، وأَنتَ الباذِلُ فِي اللّهِ مُهجَتَهُ بِمَكَّةَ عِندَ صَيحَةِ الشَّيطانِ ، بَعَثَكَ المُنبَعِثُ فَخَرَجتَ كَالثُّعبانِ المُنسَلِخِ بِالسَّيفِ المُنصَلِتِ ، تَخبِطُ خَبطَ الجَمَلِ الرَّديعِ ، ۵ كُلُّ ذلِكَ قُوَّةُ إيمانٍ وصِدقُ يَقينٍ ، وسَبَقَت لَكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله البِشارَةُ بِالجَنَّةِ ، وجَعَلَكَ عُمَرُ أحَدَ المُستَخلَفينَ عَلَى الاُمَّةِ .
وَاعلَم يا أبا عَبدِ اللّهِ ، أنَّ الرَّعِيَّةَ أصبَحَت كَالغَنَمِ المُتَفَرِّقَةِ لِغَيبَةِ الرّاعي ، فَسارِع رَحِمَكَ اللّهُ إلى حَقنِ الدِّماءِ ، ولَمِّ الشَعَثِ ، وجَمعِ الكَلِمَةِ ، وصَلاحِ ذَاتِ البَينِ قَبلَ تَفاقُمِ الأَمرِ ، وَانتِشارِ الاُمَّةِ ؛ فَقَد أصبَحَ النّاسُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ عَمّا قَليلٍ يَنهارُ إن لَم يُرأَب ، ۶ فَشَمِّر لِتَأليفِ الاُمَّةِ ، وَابتَغِ إلى رَبِّكَ سَبيلاً ، فَقَد أحكَمتُ الأَمرَ عَلى مَن قِبَلي لَكَ ولِصاحِبِكَ ، عَلى أنَّ الأَمرَ لِلمُقدَّمِ ، ثُمَّ لِصاحِبِهِ مِن بَعدِهِ ، جَعَلَكَ اللّهُ مِن أئِمَّةِ الهُدى ، وبُغاةِ الخَيرِ وَالتَّقوى ، وَالسَّلامُ . ۷

1.العُرّة : اللطخ والعيب (كتاب العين : ص ۵۲۷ «عرر») .

2.العَضِيهة : الإفك (المحيط في اللغة : ج ۱ ص ۱۰۹ «عضه») .

3.القَشْب من الكلام : الفِرَى ؛ يقال : قشَّبنا فلان؛ أي رمانا بأمر لم يكن فينا . وعن ابن الأعرابي : القاشب : الذي يعيب الناس بما فيه (لسان العرب : ج ۱ ص ۶۷۳ «قشب») .

4.جبذتُ الشيءَ: مثل جَذَبتُه، مقلوبٌ منه (الصحاح: ج ۲ ص ۵۶۱ «جبذ»).

5.أي المردوع ؛ من رَدَعه إذا كفّه (هامش المصدر) .

6.الرَّأْب : الجمع والشدّ برفق (النهاية : ج ۲ ص ۱۷۶ «رأب») .

7.شرح نهج البلاغة : ج ۱۰ ص ۲۳۳ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج4
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم : مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 78562
صفحه از 605
پرینت  ارسال به