73
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج4

4 / 5

انتقاد ، نه ستايش!

۱۴۳۸.امام على عليه السلامـ در سفارش نامه اش به مالك اشتر ، پس از بازگويى ويژگى هاى محرمان شايسته ـ: اينان را خاصّ خلوت ها و مجلس هايت كن . سپس آن كس را بر ديگران بگزين كه سخن تلخِ حق را به تو بيشتر بگويد و در آنچه خداوند از دوستانش نمى پسندد و به گونه اى از تو سر مى زند، كم تر يارى ات دهد ؛ و به پارسايان و راستگويان بپيوند و آنان را چنان بپرور كه تو را فراوان نستايند ، و با ستودن كار بيهوده اى كه نكرده اى ، خاطرت را شاد ننمايند كه ستودنِ فراوان ، خودپسندى آرَد و به خودخواهى وا دارد .

۱۴۳۹.امام على عليه السلامـ در پاسخ كسى كه گفت : تو امير مايى و ما فرمانبران تو . به واسطه تو خداوند ما را از خوارى بيرون آورد و با عزّت بخشيدن به تو ، بندگانش را از بند رهانيد . تو براى ما انتخاب كن و انتخابت را به اجرا گذار و هرگونه مى خواهى فرمان ده و آن را به اجرا درآور ؛ چرا كه تو گوينده اى هستى كه سخنش را باور كنند ، و حكمرانى كامياب ، و فرمانروايى بهره مند از نعمت هاى الهى هستى . نافرمانى ات را در هيچ زمينه اى روا نمى دانيم و هيچ دانشى را با دانش تو نمى سنجيم كه جايگاهت نزد ما بس بزرگ است و فضيلتت در جان ما بس والا ـ: كسى كه جلال خدا در جانش بزرگ است و منزلتش در دلِ او ستُرگ ، سزاست كه به سبب اين بزرگى ، هر چه جز خداست ، نزد او خُرد باشد ، و سزاوارترين كس بدين آن بُود كه نعمت هاى الهى بر او بزرگ باشد و احسانش نيكو ؛ زيرا نعمت خداوند ، بر كسى فزونى نيابد ، جز آن كه حقّ خداوند ، بر او بزرگ گردد .
به درستى كه پست ترين خوى زمامداران ، نزد مردمان نيك ، آن است كه گمان رود كه آنان ، فخرفروشى را دوست مى دارند ، و كارِ آنان را بر پايه خودبينى نَهند . برايم ناگوار است كه در خاطرِ شما بگذرد كه من ستايش [ از جانب شما ]و شنيدن ثناگويى را دوست دارم . سپاسْ خدا را كه چنين نيستم و حتّى اگر هم ستايشْ دوست بودم ، آن را وا مى نهادم ، به سبب فروتنى در پيشگاه خداىِ سبحان ، از بزرگى و بزرگوارى اى كه تنها او بدان سزاوار است ؛ و چه بسا مردم ، ستايش پس از سختى را شيرين بدانند .
مرا به نيكى نستاييد تا خود را نزدِ خداوند و شما ، از عهده حقوقى كه تاكنون ادا نكرده ام و واجب هايى كه بر من است ، بيرون سازم . پس با من چنان كه با سركشان سخن گويند ، سخن مگوييد و چونان كه با تيزخويان كنند ، از من كناره مگيريد . با ظاهرسازى و سازش با من رفتار مكنيد و گمان مبريد كه شنيدن حق ، بر من گران است ؛ و نمى خواهم كه مرا بزرگ انگاريد ، در آنچه كه شايسته من نيست . همانا كه آن كه سخن حق بر او گران آيد ، يا عرضه عدالت بر او دشوار بُود ، عمل به حق و عدالت ، بر او دشوارتر باشد .
پس،از گفتن حق و رايزنى در عدالت،خوددارى مكنيد، كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم ، و نه در كار خويش از خطا ايمنم ، مگر كه خدا مرا در كارِ خويش ، كفايت كند كه از من بر آن ، تواناتر است . ۱ جز اين نيست كه ما و شما ، بندگان و مملوك پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست . او از ما چيزى را مالك است كه ما اختيارش را نداريم . ما را از آنچه در آن بوديم ، بيرون كرد و بدانچه صلاح ما بود ، درآورد . به جاى گمراهى، رستگارى نصيبمان كرد و پس از كورى ، بينايى مان عطا فرمود .

1.از جمله هاى بعد ، معلوم مى شود كه امام على عليه السلام ، عصمت خود را موهبتى الهى مى داند و لذا مى گويد كه اگر خداوند ، او را حفظ نكند ، خطاكار خواهد بود . بنا بر اين ، اين جمله با مقام عصمت امام ، مخالفتى ندارد .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج4
72

4 / 5

النَّقدُ بَدَل الإِطراءِ

۱۴۳۸.الإمام عليّ عليه السلامـ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ بَعدَ ذِكرِ خَصائِصِ البِطانَةِ الصّالِحَةِ ـ: فَاتَّخِذ اُولئِكَ خاصَّةً لِخَلَواتِكَ وحَفَلاتِكَ ، ثُمَّ ليَكُن آثَرُهُم عِندَكَ أقوَلَهُم بِمُرِّ الحَقِّ لَكَ ، وأقَلَّهُم مُساعَدَةً فيما يَكونُ مِنكَ مِمّا كَرِهَ اللّهُ لأَِوليائِهِ ، واقِعا ذلِكَ مِن هَواكَ حَيثُ وَقَعَ . وَالصَق بِأَهلِ الوَرَعِ وَالصِّدقِ ، ثُمَّ رُضهُم عَلى ألّا يُطروكَ ولا يَبجَحوكَ ۱ بِباطِلٍ لَم تَفعَلهُ ؛ فَإِنَّ كَثرَةَ الإِطراءِ تُحدِثُ الزَّهوَ ، وتُدني مِنَ العِزَّةِ . ۲

۱۴۳۹.عنه عليه السلامـ في جَوابِ مَن قالَ : أنتَ أميرُنا ونَحنُ رَعِيَّتُكَ ، بِكَ أخرَجَنَا اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنَ الذُّلِّ ، وبِإِعزازِكَ أطلَقَ عِبادَهُ مِنَ الغُلِّ ، فَاختَر عَلَينا وأمضِ اختِيارَكَ ، وَائتَمِر فَأَمضِ ائتِمارَكَ ؛ فَإِنَّكَ القائِلُ المُصَدَّقُ ، وَالحاكِمُ المُوَفَّقُ والمَلِكُ المُخَوَّلُ ، لا نَستَحِلُّ في شَيءٍ مَعصِيَتَكَ ، ولا نَقيسُ عِلما بِعِلمِكَ ، يَعظُمُ عِندَنا في ذلِكَ خَطَرُكَ ويَجِلُّ عَنهُ في أنفُسِنا فَضلُكَ ـ: إنَّ مِن حَقِّ مَن عَظُمَ جَلالُ اللّهِ في نَفسِهِ ، وَجَلَّ مَوضِعُهُ مِن قَلبِهِ أن يَصغُرَ عِندَهُ ـ لِعِظَمِ ذلِكَ ـ كُلُّ ما سِواهُ ، وإنَّ أحَقَّ مَن كانَ كَذلِكَ لَمَن عَظُمَت نِعمَةُ اللّهِ عَلَيهِ ، ولَطُفَ إحسانُهُ إلَيهِ ، فَإِنَّهُ لَم تَعظُم نِعمَةُ اللّهِ عَلى أحَدٍ إلّا زادَ حَقُّ اللّهِ عَلَيهِ عِظَما .
وإنَّ مِن أسخَفِ حالاتِ الوُلاةِ عِندَ صالِحِ النّاسِ أن يُظَنَّ بِهِم حُبُّ الفَخرِ ، ويوضَعَ أمرُهُم عَلَى الكِبرِ ، وقَد كَرِهتُ أن يَكونَ جالَ في ظَنَّكُم أنّي اُحِبُّ الإِطراءَ ، وَاستِماعَ الثَّناءِ ، ولَستُ ـ بِحَمدِ اللّهِ ـ كَذلِكَ ، ولَو كُنتُ اُحِبُّ أن يُقالَ ذلِكَ لَتَرَكتُهُ انحِطاطا للّهِِ سُبحانَهُ عَن تَناوُلِ ما هُوَ أحَقُّ بِهِ مِنَ العَظَمَةِ وَالكِبرِياءِ . ورُبَّمَا استَحلَى النّاسُ الثَّناءَ بَعدَ البَلاءِ .
فَلا تُثنوا عَلَيَّ بِجَميلِ ثَناءٍ ، لِاءِخراجي نَفسي إلَى اللّهِ وإلَيكُم مِنَ البَقِيَّةِ في حُقوقٍ لَم أفرُغ مِن أدائِها ، وفَرائِضَ لابُدَّ مِن إمضائِها ؛ فَلا تُكَلِّموني بِما تُكَلَّمُ بِهِ الجَبابِرَةُ ، ولا تَتَحَفَّظوا مِنّي بِما يُتَحَفَّظُ بِهِ عِندَ أهلِ البادِرَةِ ۳ ، ولا تُخالِطوني بِالمُصانَعَةِ ، ولا تَظُنّوا بِي استِثقالاً في حَقٍّ قيلَ لي ، ولَا التِماسَ إعظامٍ لِنَفسي لِما لا يَصلُحُ لي ؛ فَإِنَّهُ مَنِ استَثقَلَ الحَقَّ أن يُقالَ لَهُ ، أو العَدلَ أن يُعرَضَ عَلَيهِ ، كانَ العَمَلُ بِهِما أثقَلَ عَلَيهِ .
فَلا تَكُفّوا عَنّي مَقالَةٍ بِحَقٍّ ، أو مَشورَةٍ بِعَدلٍ ؛ فَإِنّي لَستُ في نَفسي بِفَوقِ ما أن اُخطِئَ ، ولا آمَنُ ذلِكَ مِن فِعلي ، إلّا أن يَكفِيَ اللّهُ مِن نَفسي ما هُوَ أملَكُ بِهِ مِنّي ، فَإِنَّما أنَا وأنتُم عَبيدٌ مَملوكونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيرُهُ ، يَملِكُ مِنّا ما لا نَملِكُ مِن أنفُسِنا ، وأخرَجَنا مِمّا كُنّا فيهِ إلى ما صَلَحنا عَلَيهِ ، فَأَبدَلَنا بَعدَ الضَّلالَةِ بِالهُدى ، وأعطانَا البَصيرَةَ بَعدَ العَمى . ۴

1.يَبْجَحوك أو كما في شرح النهج : يُبَجِّحوك : أي لا يجعلوك ممّن يبجَح أي يفخر بباطل لم يفعله كما يبجِّح أصحابُ الاُمراء الاُمراء (شرح نهج البلاغة : ج ۱۷ ص ۴۵) .

2.نهج البلاغة : الكتاب ۵۳ ، تحف العقول : ص ۱۲۹ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۳۳ ص ۶۰۲ ح ۷۴۴ .

3.البادِرة : الحِدّة ؛ وهو ما يَبدر من حِدّة الرجل عند غضبه من قول أو فعل (لسان العرب : ج ۴ ص ۴۸ «بدر») .

4.الكافي : ج ۸ ص ۳۵۵ ح ۵۵۰ عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة ۲۱۶ وفيه «التقيّة» بدل «البقيّة» .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج4
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم : مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 77294
صفحه از 605
پرینت  ارسال به