133
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3

۱۱۳۳.أنساب الأشرافـ به نقل از هشام كلبى ، از پدرش ـ: حكم بن ابى عاص بن اميّه ، عموى عثمان بن عفّان بن ابى عاص بن اميّه ، در جاهليّت ، همسايه پيامبر خدا و پس از پيدايش اسلام ، موذى ترين و بدرفتارترين همسايه ايشان بود .
ورود او به مدينه ، پس از فتح مكّه اتّفاق افتاد و در دينش به ديده ترديد نگريسته مى شد . او پشت سر پيامبر خدا راه مى رفت و به او اشاره مى كرد و كارهاى ايشان را تقليد مى نمود و با بينى و دهانش شكلك در مى آورد و چون پيامبر صلى الله عليه و آله نماز مى گزارد ، پشت سرش مى ايستاد و با انگشتانش به ايشان اشاره مى كرد . پس [ با نفرين پيامبر صلى الله عليه و آله ]بر همان شكل ماند و نيمه فلج شد .
يك روز ، او به يكى از حجره هاى زنان پيامبر صلى الله عليه و آله كه ايشان نيز در آن بود ، سرك كشيد . پيامبر صلى الله عليه و آله او را شناخت و با چوب دستى اش بيرون آمد و فرمود : «چه كسى مرا بر اين بُزمَجّه ملعون ، يارى مى دهد؟» . سپس فرمود : «در جايى كه من سكونت دارم ، اين و فرزندانش نبايد باشند» . پس ، همه آنها را به طائف تبعيد كرد .
چون پيامبر خدا قبض روح شد ، عثمان با ابو بكر درباره آنها گفتگو كرد و خواست كه آنها را باز گردانَد ؛ امّا ابو بكر خوددارى كرد و گفت : من رانده شدگان پيامبر خدا را راه نمى دهم .
سپس چون عمر جانشينش شد ، عثمان با او گفتگو كرد و عمر ، همان پاسخ ابو بكر را به وى گفت .
چون عثمان ، خودش خليفه شد ، آنان را وارد مدينه كرد و گفت : من با پيامبر خدا درباره آنان گفتگو كردم و بازگشت آنها را از او خواستم و او به من وعده داد كه اجازه دهد ؛ ولى پيش از آن ، قبض روح شد .
مردم ، باز گرداندن آنان را به مدينه براى عثمان ، زشت شمردند .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
132

۱۱۳۳.أنساب الأشراف عن هشام الكلبي عن أبيه :إنَّ الحَكَمَ بنَ أبِي العاصِ بنِ اُمَيَّةَ عَمَّ عُثمانَ بنِ عَفّانَ بنِ أبِي العاصِ بنِ اُمَيَّةَ ـ كانَ جارا لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي الجاهِلِيَّةِ ، وكانَ أشَدَّ جيرانِهِ أذىً لَهُ فِي الإِسلامِ ، وكانَ قُدومُهُ المَدينَةَ بَعدَ فَتحِ مَكَّةَ ، وكانَ مَغموصا ۱ عَلَيهِ في دينِهِ . فَكانَ يَمُرُّ خَلفَ رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله فَيَغمِزُ بِهِ ، ويَحكيهِ ، ويَخلُجُ بِأَنفِهِ وفَمِهِ ، وإذا صَلّى قامَ خَلفَهُ فَأَشارَ بِأَصابِعِهِ . فَبَقِيَ عَلى تَخليجِهِ ، وأصابَتهُ خَبلةٌ .
وَاطَّلَعَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ وهُوَ في بَعضِ حُجَرِ نِسائِهِ ، فَعَرَفَهُ ، وخَرَجَ إلَيهِ بِعَنَزَةٍ ، وقالَ : مَن عَذيري مِن هذَا الوَزَغَةِ اللَّعينِ . ثُمَّ قالَ : لا يُساكِنُني ولا وَلَدُهُ . فَغَرَّبَهُم جَميعا إلَى الطّائِفِ .
فَلَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، كَلَّمَ عُثمانُ أبا بَكرٍ فيهِم ، وسَأَلَهُ رَدَّهُمُ ، فَأَبى ذلِكَ ، وقالَ : ما كُنتُ لَاويَ طُرَداءَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . ثُمَّ لَمَّا استُخلِفَ عُمَرُ كَلَّمَهُ فيهِم ، فَقالَ مِثلَ قَولِ أبي بَكرٍ .
فَلَمَّا استُخلِفَ عُثمانُ أدخَلَهُمُ المَدينَةَ ، وقالَ : قُد كُنتُ كَلَّمتُ رَسولَ اللّهِ فيهِم وسَأَلتُهُ رَدَّهُم ، فَوَعَدَني أن يَأذِنَ لَهُم ، فَقُبِضَ قَبلَ ذلِكَ . فَأَنكَرَ المُسلِمونَ عَلَيهِ إدخالَهُ إيّاهُمُ المَدينَةَ . ۲

1.رجل مَغموصٌ عليه في حَسَبه أو في دينه : أي مطعون عليه (لسان العرب : ج ۷ ص ۶۱ «غمص») .

2.أنساب الأشراف : ج ۶ ص ۱۳۵ وراجع الأوائل لأبي هلال : ص ۱۲۷ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی؛ مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 62194
صفحه از 588
پرینت  ارسال به