۱۱۴۶.أنساب الأشراف :عثمان ، حارث بن حَكَم را سرپرست بازار قرار داد . او چارپايان را با لگامشان مى خريد و آنها را با اِجحاف مى فروخت و از مغازه داران ، باج مى گرفت و كارهاى زشتى مى كرد .
با عثمان گفتگو شد كه بازار را از دست او بيرون بياورد ؛ امّا نكرد .

۱۱۴۷.الاستيعاب :[ شبل بن خالد] بر عثمانْ وارد شد و هيچ كس از غير بنى اميّه نزد او نبود . پس گفت : اى قريش! شما را چه شده است؟ آيا در ميان شما شخص كوچكى كه بخواهد بزرگى يابد ، يا نادارى كه بخواهد توانگر شود ، يا گم نامى كه بخواهد مشهور گردد ، نيست؟ به چه خاطر عراق را به اين [ ابو موسى ]اشعرى داده ايد تا آن را چنين ببلعد؟
عثمان گفت : چه كسى براى آن داريد؟
[ آنان] به عبد اللّه بن عامر اشاره كردند ، كه در آن زمان ، شانزده ساله بود . عثمان ، او را حاكم عراق كرد .

۱۱۴۶.أنساب الأشراف :كانَ عُثمانُ وَلَّى الحارِثَ [ بنَ الحَكَمِ ] السّوقَ ، فَكانَ يَشتَرِي الجَلَبَ ^۱ بِحَكَمِهِ ^۲ ، ويَبيعُهُ بِسَومِهِ ^۳ ، ويجبي مَقاعِدَ المُتَسَوِّقينَ ، ويَصنَعُ صَنيعا مُنكَرا .
فَكُلِّمَ في إخراجِ السّوقِ مِن يَدِهِ ، فَلَم يَفعَل . ^۴

۱۱۴۷.الاستيعاب :إنَّهُ [شبلَ بنَ خالِدٍ] دَخَلَ عَلى عُثمانَ حينَ لَم يَكُن عِندَهُ غَيرُ اُمَوِيٍّ ، فَقالَ : ما لَكُم مَعشَرَ قُرَيشٍ ، أما فيكُم صَغيرٌ تُريدونَ أن يَنبُلَ ، أو فَقيرٌ تُريدونَ غِناهُ ، أو خامِلٌ تُريدونَ التَّنويهَ بِاسمِهِ ! ! عَلامَ أقطَعتُم هذَا الأَشعَرِيَّ العِراقَ ، يَأكُلُها خَضما ؟ !
فَقالَ عُثمانُ : ومَن لَها ؟ فَأَشاروا بِعَبدِ اللّهِ بنِ عامِرٍ ، وهُوَ ابنُ سِتَّ عَشَرَةَ سَنَةً ، فَوَلّاهُ حينَئِذٍ . ^۵