4 / 7
مجازات كردن مخالفانِ بدعت هايش
4 / 7 ـ 1
تبعيد ابو ذر
۱۱۵۷.شرح نهج البلاغة :چون ابو ذر بر عثمان وارد شد ، عثمان به او گفت : چشمت روشن مباد ، اى جُنَيدِب!
ابو ذر گفت : من ، «جُنَيدب» هستم كه پيامبر خدا مرا «عبد اللّه » ناميد . پس ، نامى را كه پيامبر خدا مرا بدان ناميد ، بر نام خودم ترجيح دادم .
عثمان گفت : تو كسى هستى كه مى پندارى ما مى گوييم : «دست خدا بسته است و خدا نيازمند است و ما بى نيازيم» ۱ ؟
ابو ذر گفت : اگر چنين نمى پنداشتيد ، مال خدا را براى بندگانش خرج مى كرديد . من شهادت مى دهم كه شنيدم پيامبر خدا مى گويد : «چون پسران ابو عاص سى نفر گردند ، مال خدا را در ميان خود دست به دست مى گردانند و بندگان خدا را برده خود مى كنند و دين خدا را سرمايه مى سازند» .
عثمان به حاضران گفت : آيا اين را از پيامبر خدا شنيده ايد؟
گفتند : ما نشنيده ايم .
عثمان گفت : واى بر تو ، اى ابو ذر! آيا بر پيامبر خدا دروغ مى بندى؟!
ابو ذر به حاضران گفت : آيا گمان نداريد كه من راست مى گويم؟
گفتند : نه ؛ به خدا سوگند كه نمى دانيم .
عثمان گفت : على را برايم فرا بخوانيد .
او فرا خوانده شد و چون آمد ، عثمان به ابو ذر گفت : حديثت را درباره پسران ابو عاص براى على باز گو .
آن گاه عثمان به على عليه السلام گفت : آيا اين حديث را از پيامبر خدا شنيده اى؟
على عليه السلام فرمود : «نه ؛ ولى ابو ذر ، راست مى گويد» .
عثمان گفت : با چه چيز به راستى [ سخن] او پى بردى؟
فرمود : «زيرا شنيدم كه پيامبر خدا مى گويد : آسمان بر كسى سايه نينداخته و زمين ، كسى را بر روى خود حمل نكرده كه راستگوتر از ابو ذر باشد » .
پس ، هر كس از اصحاب پيامبر كه حاضر بود ، گفت : بى گمان ، ابوذرْ راستگوست .
ابو ذر گفت : به شما مى گويم كه اين را از پيامبر خدا شنيدم و شما مرا متّهم مى كنيد! گمان نمى كردم زنده بمانم تا اين را از اصحاب محمّد صلى الله عليه و آله بشنوم .