181
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3

۱۱۶۲.أنساب الأشراف :گفته مى شود كه مقداد بن عمرو ، عمّار بن ياسر ، طلحه و زبير به همراه عدّه اى از اصحاب پيامبر خدا چيزى نوشتند و در آن ، بدعت هاى عثمان را بر شمردند و او را از پروردگارش بيم دادند و به او اعلام كردند كه اگر [ از كارهايش ]دست نكشد ، بر او مى شورند .
عمّار ، نوشته را گرفت و نزد عثمان آورد و بخشى از آغاز آن را خواند .
عثمان به او گفت : [ چرا] از ميان آنان ، تو بر من در آمده اى؟
عمّار گفت : چون من از همه آنان بر تو دلسوزترم . گفت : اى پسر سميّه! دروغ مى گويى .
گفت : به خدا سوگند ، من پسر سميّه و ياسر هستم .
عثمان به غلامانش فرمان داد تا او را بر زمين بخوابانند . سپس با پاهايش كه در كفش بود ، بر بيضه هاى او كوفت . از اين رو دچار فتق شد و چون پير و ناتوان بود ، بيهوش گرديد .

۱۱۶۳.الاستيعاب :اجتماع قوم بنى مخزوم در نزد عثمان ، هنگامى بود كه غلامانِ او به فرمان وى ، چنان عمّار را كتك زدند كه دچار فتق شكم شد و نيز او را بر زمين افكندند و يكى از دنده هايش را شكستند .
بنى مخزوم ، گرد آمدند و گفتند : به خدا سوگند ، اگر عمّار بميرد ، كسى جز عثمان را به قصاص او نمى كشيم .

۱۱۶۴.الإمامة و السياسة :گروهى از ياران پيامبر ـ كه درود و سلام بر او باد ـ گرد آمدند و چيزى نوشتند و در آن، مخالفت هاى عثمان با سنّت پيامبر خدا و دو خليفه قبلى اش را ذكر كردند ، از جمله :
بخشيدن خُمس [ غنائم] افريقا به مروان (كه در آن ، حقّ خدا و پيامبر خدا و نيز خويشان پيامبر صلى الله عليه و آله و يتيمان و بينوايان نيز وجود داشت) ؛
زياده روى در خانه سازى (تا آن جا كه هفت خانه اى را كه در مدينه براى نائله و عايشه و ساير افراد خانواده و دخترانش ساخته بود ، بر شمردند) ؛
كاخ سازى مروان در منطقه ذو خُشُب (كه هزينه آن از خُمس پرداخت شده بود كه ويژه خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله است) ؛
پخش كردن كارها و ولايت ها در ميان خاندان و پسر عموهاى كم سال و جوان خود (كه سابقه مصاحبت با پيامبر خدا و تجربه اى در كارها نداشتند) ؛
جارى نكردن حد بر وليد بن عقبه و تأخير در آن و حد زدن او [ از سر ناچارى ](در آن اتّفاقى كه از وليد بن عقبه در نماز صبح ، در دوران حكومتش بر كوفه ، سر زد كه با حالت مستى ، نماز را چهار ركعتى خواند و سپس به آنها گفت : اگر بخواهيد بيشتر بخوانم ، مى خوانم) ؛
وا نهادن مهاجران و انصار (بدون آن كه آنان را به كارى بگمارد و يا از آنان نظرخواهى كند ؛ چرا كه عثمان به سبب استبداد رأى ، خود را از رايزنى با اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بى نياز مى ديد) ؛
ايجاد قُرُقگاه براى خود در پيرامون مدينه ؛
بخشيدن قطعات حاصلخيز و گشاده دستى در محصولات و ساير بخشش ها (به گروه هايى در مدينه كه نه از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و نه به جنگ و دفاع برمى خاستند) ؛
كنار گذاشتن خيزران ۱ و در دست گرفتن تازيانه اى از پوست (و او نخستين كسى بود كه با چنين تازيانه اى بر پشت مردم نواخت ، در حالى كه تنبيه هاى دو خليفه پيشين ، با شلّاق نرم و خيزران بود) . ۲
اين گروه ، پيمان بستند كه نوشته را به دست عثمان برسانند و در ميان نويسندگان ، عمّار بن ياسر و مقداد بن اسود نيز بودند و جمعا ده نفر مى شدند . چون بيرون آمدند تا نوشته را ـ كه در دست عمّار بود ـ به عثمان بدهند ، يكى يكى از گرد عمّار پراكنده شدند ، تا آن كه او تنها ماند .
او رفت تا به خانه عثمان رسيد . از او اجازه خواست و عثمان ، در آن روز سرد و بارانى به وى اجازه داد و عمّار بر او وارد شد ، در حالى كه مروان بن حكم و خاندان عثمان از بنى اميّه نزدش بودند .
عمّار ، نوشته را به عثمان داد و او خواند و به وى گفت : تو اين را نوشته اى؟
گفت : آرى .
گفت : چه كسانى با تو بودند؟
گفت: چند نفر با من بودند كه از ترس تو پراكنده شدند.
گفت : چه كسانى بودند؟
گفت : به تو نخواهم گفت .
گفت : چگونه جرئت كردى كه از ميان آنان [ تنها] نزد من بيايى؟
مروان گفت : اى امير مؤمنان! اين بنده سياه (عمّار) ، مردم را بر تو گستاخ كرده است . اگر او را بكشى ، مايه عبرت ديگرانش ساخته اى .
عثمان گفت : او را بزنيد .
او را كتك زدند و عثمان نيز همراه آنان وى را زد ، تا آن كه شكمش ورم كرد و بر آمد و بيهوش شد . پس ، او را تا جلوى در خانه بر زمين كشاندند و [در همان جا ]افكندند.
اُمّ سلمه ، همسر پيامبر صلى الله عليه و آله ، دستور داد كه او را به درون خانه وى ببرند . بنى مغيره كه عمّارْ هم پيمان آنان بود ، خشمناك شدند و چون عثمان براى نماز ظهر خارج شد ، هشام بن وليد بن مغيره راه بر او گرفت و گفت : آگاه باش! به خدا سوگند ، اگر عمّار از اين ضربه بميرد ، مردى بزرگ از بنى اميّه را به قصاص او خواهم كشت . عثمان گفت : تو مرد آن نيستى .

1.گونه اى نىِ مغزدار كه از آن ، عصا و چوبْ دستى مى سازند .

2.تازيانه دو خليفه پيشين ، شلّاق نرمى بود كه از آن براى تأديب كودكان استفاده مى شد و در عربى به آن «دِرّه» مى گويند ؛ ولى عثمان ، اين تازيانه را به تازيانه اى از پوست تبديل كرد كه با آن ، حدود شرعى را اجرا مى كنند و در زبان عربى به آن «سَوْط» گفته مى شود. (م)


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
180

۱۱۶۲.أنساب الأشراف :يُقالُ : إنَّ المِقدادَ بنَ عَمروٍ ، وعَمّارَ بنَ ياسِرٍ ، وطَلحَةَ وَالزُّبَيرَ ، في عِدَّةٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَتَبوا كِتابا عَدَّدوا فيهِ أحداثَ عُثمانَ ، وخَوَّفوهُ رَبَّهُ ، وأعلَموهُ أنَّهُم مُواثِبوهُ إن لَم يَقلَع .
فَأَخَذَ عَمّارُ الكِتابَ وأتاهُ بِهِ ، فَقَرَأَ صَدرا مِنهُ ، فَقالَ لَهُ عُثمانُ : أعَلَيَّ تَقدَمُ مِن بَينِهِم ؟
فَقالَ عَمّارٌ : لِأَنّي أنصَحُهُم لَكَ . فَقالَ : كَذَبتَ يَابنَ سُمَيَّةَ .
فَقالَ : أنَا وَاللّهِ ابنُ سُمَيَّةَ وَابنُ ياسِرٍ . فَأَمَرَ غِلمانا لَهُ فَمَدّوا بِيَدَيهِ ورِجلَيهِ ، ثُمَّ ضَرَبَهُ عُثمانُ بِرِجلَيهِ وهِيَ فِي الخُفَّينِ عَلى مَذاكيرِهِ ، فَأَصابَهُ الفَتقُ ، وكانَ ضَعيفا كَبيرا فَغُشِيَ عَلَيهِ. ۱

۱۱۶۳.الاستيعاب :كانَ اجتِماعُ بَني مَخزومٍ إلى عُثمانَ حينَ نالَ مِن عَمّارٍ غِلمانُ عُثمانَ ما نالوا مِنَ الضَّربِ ، حَتَّى انفَتَقَ لَهُ فَتقٌ في بَطنِهِ ، ورَغَموا وكَسَروا ضِلعا مِن أضلاعِهِ ، فَاجتَمَعَت بَنو مَخزومٍ وقالوا : وَاللّهِ لَئِن ماتَ لا قَتَلنا بِهِ أحَدا غَيرَ عُثمانَ . ۲

۱۱۶۴.الإمامة والسياسة :اِجتَمَعَ ناسٌ مِن أصحابِ النَّبِيِّ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ فَكَتَبوا كِتابا ذَكَروا فيهِ ما خالَفَ فيهِ عُثمانُ مِن سُنَّةِ رَسولِ اللّهِ وسُنَّةِ صاحِبَيهِ ، وما كانَ مِن هِبَتِهِ خُمُسَ إفريقِيَّةٍ لِمَروانَ وفيهِ حَقُّ اللّهِ ورَسولِهِ ، ومِنهُم ذَوُو القُربى وَاليَتامى وَالمَساكينُ .
وما كانَ مِن تَطاوُلِهِ فِي البُنيانِ ، حَتّى عَدّوا سَبعَ دورٍ بَناها بِالمَدينَةِ : دارا لِنائِلَةَ ، ودارا لِعائِشَةَ وغَيرِهِما مِن أهلِهِ وبَناتِهِ . وبُنيانَ مَروانَ القُصورَ بِذي خَشَبٍ ، وعِمارَةَ الأَموالِ بِها مِنَ الخُمُسِ الواجِبِ للّهِِ ولِرَسولِهِ .
وما كانَ مِن إفشائِهِ العَمَلَ والوِلاياتِ في أهلِهِ وبَني عَمِّهِ مِن بَني اُمَيَّةَ ـ أحداثٍ وغِلمَةٍ ـ لا صَحِبَةَ لَهُم مِنَ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله ولا تَجرَبَةَ لَهُم بِالاُمورِ .
و ما كانَ مِنَ الوَليدِ بنِ عُقبةَ بِالكوفَةِ إذ صَلّى بِهِمُ الصُّبحَ وهُوَ أميرٌ عَلَيها سَكرانَ أربَعَ رَكَعاتٍ ، ثُمَّ قالَ لَهُم : إن شِئتُم أزيدُكُم صَلاةً زِدتُكُم ، وتَعطيلِهِ إقامَةَ الحَدِّ عَلَيهِ ، وتَأخيرِهِ ذلِكَ عَنهُ .
وتَركِهِ المُهاجِرينَ وَالأَنصارَ لا يَستَعمِلُهُم عَلى شَيءٍ وَلا يَستَشيرُهُم ، وَاستَغنى بِرَأيِهِ عَن رَأيِهِم .
وما كانَ مِنَ الحِمَى الَّذي حَمى حَولَ المَدينَةِ ، وما كانَ مِن إدرارِهِ القَطائِعَ وَالأرزاقَ وَالأَعطِياتِ عَلى أقوامٍ بِالمَدينَةِ لَيسَت لَهُم صُحبَةٌ مِنَ النَّبِيِّ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ ، ثُمَّ لا يَغزونَ ولا يَذُبّونَ .
وما كانَ مِن مُجاوَزَتِهِ الخَيزُرانَ إلَى السَّوطِ ، وأنَّهُ أوَّلُ مَن ضَرَبَ بِالسِّياطِ ظُهورَ النّاسِ ، وإنَّما كانَ ضَربُ الخَليفَتَينِ قَبلَهُ بِالدِّرَةِ وَالخَيزُرانِ . ثُمَّ تَعاهَدَ القومُ لِيَدفَعَنَّ الكِتابَ في يَدِ عُثمانَ ، وكانَ مِمَّن حَضَرَ الكِتابَ : عَمّارُ بنُ ياسِرٍ ، وَالمِقدادُ بنُ الأَسوَدِ ، وكانوا عَشَرَةً ؛ فَلَمّا خَرَجوا بِالكِتابِ لِيَدفَعوهُ إلى عُثمانَ وَالكِتابُ في يَدِ عَمّارٍ ، جَعَلوا يَتَسَلَّلونَ عَن عَمّارٍ حَتّى بَقِيَ وَحدَهُ ، فَمَضى حَتّى جاءَ دارَ عُثمانَ ، فَاستَأذَنَ عَلَيهِ ، فَأَذِنَ لَهُ في يومٍ شاتٍ ، فَدَخَلَ عَلَيهِ وعِندَهُ مَروانُ بنُ الحَكَمِ وأهلُهُ مِن بَني اُمَيَّةَ ، فَدَفَعَ إلَيهِ الكِتابَ فَقَرَأَهُ، فَقالَ لَهُ : أنتَ كَتَبتَ هذَا الكِتابَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ: ومَن كانَ مَعَكَ ؟ قالَ : كانَ مَعي نَفَرٌ تَفَرَّقوا فَرَقا ۳ مِنكَ .
قالَ : مَن هُم ؟ قالَ : لا اُخبِرُكَ بِهِم .
قالَ : فَلِمَ اجتَرَأتَ عَلَيَّ مِن بَينِهِم ؟ فَقالَ مَروانُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ! إنَّ هذَا العَبدَ الأسوَدَ ـ يَعني عَمّارا ـ قَد جَرَّأَ عَلَيكَ النّاسَ، وإنَّكَ إن قَتَلتَهُ نَكَّلتَ بِهِ مَن وَراءَهُ.
قالَ عُثمانُ : اِضرِبوهُ ، فَضَرَبوهُ وضَرَبَهُ عُثمانُ مَعَهُم حَتّى فَتَقوا بَطنَهُ ، فَغُشِيَ عَلَيهِ ، فَجَرّوهُ حَتّى طَرَحوهُ عَلى بابِ الدّارِ ، فَأَمَرَت بِهِ اُمُّ سَلَمَةَ زَوجُ النَّبِيِّ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ ، فَاُدخِلَ مَنزِلَها .
وغَضِبَ فيهِ بَنو المُغيرَةِ وكانَ حَليفَهُم ، فَلَمّا خَرَجَ عُثمانُ لِصَلاةِ الظُّهرِ ، عَرَضَ لَهُ هِشامُ بنُ الوَليدِ بنِ المُغيرَةِ ، فَقالَ : أما وَاللّهِ لَئِن ماتَ عَمّارٌ مِن ضَربِهِ هذا لَأَقتُلَنَّ بِهِ رَجُلاً عَظيما مِن بَني اُمَيَّةَ ، فَقالَ عُثمانُ : لَستَ هُناكَ . ۴

1.أنساب الأشراف : ج ۶ ص ۱۶۲ ، شرح نهج البلاغة : ج ۳ ص ۵۰ ، الفتوح : ج ۲ ص ۳۷۲ ، الرياض النضرة : ج ۳ ص ۸۵ كلاهما نحوه ؛ الشافي : ج ۴ ص ۲۹۰ .

2.الاستيعاب : ج ۳ ص ۲۲۷ الرقم ۱۸۸۳ ، شرح نهج البلاغة : ج ۱۰ ص ۱۰۲ و ج ۲۰ ص ۳۶ .

3.الفَرَق : الخوف والفزع (النهاية : ج ۳ ص ۴۳۸ «فرق») .

4.الإمامة والسياسة : ج ۱ ص ۵۰ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی؛ مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 73506
صفحه از 588
پرینت  ارسال به