۱۲۰۱.نهج البلاغة :مردم ، نزد على عليه السلام گرد آمدند و درباره آنچه از عثمانْ ناپسند مى داشتند ، شكايت كردند و از امام عليه السلام خواستند تا از سوى ايشان با عثمان گفتگو كند و او را به راضى كردن مردم وا دارد .
امام عليه السلام بر عثمان در آمد و فرمود : «مردم ، پشت سر من اند و مرا ميانجى خود و تو ساخته اند . به خدا سوگند ، نمى دانم به تو چه بگويم! چيزى نمى دانم كه تو ندانى و نمى توانم به چيزى راهنمايى ات كنم كه نشناسى . آنچه ما مى دانيم ، تو نيز مى دانى . ما به چيزى پيشى نگرفته ايم تا از آن آگاهت كنيم و بى تو با چيزى نبوده ايم تا خبرش را به تو برسانيم . تو همان گونه كه ما ديده ايم ، ديده اى و همان سان كه شنيده ايم ، شنيده اى و با پيامبر خدا بودى ، چنان كه ما بوديم .
پسر ابو قُحافه (ابو بكر) و پسر خطّاب (عمر) ، در عمل به حق از تو سزاوارتر نبودند و تو از آنان به پيامبر خدا نزديك ترى ؛ زيرا افزون بر خويشاوندى نسبى ، داماد او هم شدى و آنان نشدند .
پس ، خدا را ، خدا را [ در نظر داشته باش] ! مواظب خود باش كه به خدا سوگند ، تو نابينا نيستى تا به تو ره بنمايند و نادان نيستى تا به تو بياموزند . راه ، هويداست و نشانه هاى دينْ برپا .
بدان كه برترينِ بندگان خدا نزد او ، پيشواى عادلى است كه ره يافته و رهنما باشد و سنّت شناخته شده را برپا دارد و بدعت متروك را بميراند . سنّت ها روشن و هويدايند و نشانه ها دارند و بدعت ها نيز آشكارند و داراى نشانه ها . بدترينِ مردم در نزد خدا پيشواى ستمكار است ؛ همو كه گم راه و گم راه كننده است و سنّت مقبول را مى ميراند و بدعت رها شده را زنده مى گردانَد . من خود از پيامبر خدا شنيدم كه فرمود : روز قيامت ، پيشواى ستمكار را بياورند ، بى آن كه ياور و يا عذرخواهى داشته باشد . او را در دوزخ مى اندازند و در آن ، همچون سنگ آسياب مى چرخد . سپس او را در قعر دوزخ ، به بند مى كشند .
من تو را به خدا سوگند مى دهم كه مبادا پيشواى مقتول اين امّت شوى كه گفته مى شود : در اين امّت ، پيشوايى كشته مى شود و درِ كُشت و كشتار تا روز قيامتْ گشوده مى گردد و كارها بر امّت ، مشتبه مى شوند و فتنه در ميان آنان پراكنده مى گردد ، چنان كه حق را از باطل نشناسند و در آن غوطه ور شوند و در هم آميزند .
پس از اين عُمرى كه بر تو گذشته ، براى مروان ، همانند چارپايى به بند كشيده شده مباش تا تو را به هر جا كه بخواهد ، بكشد» .
عثمان گفت : با مردم گفتگو كن و برايم مهلت بگير تا از عهده ستمى كه بر آنان رفته ، به در آيم .
امام عليه السلام فرمود : «آنچه در مدينه است ، مهلتى نياز ندارد و مهلت آنچه در مدينه نيست ، تا هنگام رسيدن فرمان تو به آن است» .