5 / 5
مشاجره ميان زبير و عثمان
۱۲۰۳.الفتوح :طلحه و زبير به سوى عثمان آمدند و بر او داخل شدند . زبير ، پيش افتاد و گفت : اى عثمان! آيا در وصيّت عمر بن خطّاب نبود كه اگر خليفه شدى ، خاندان بنى مُعَيط را بر گُرده مردم سوار نكنى؟
عثمان گفت : چرا .
زبير گفت : پس چرا وليد بن عقبه را بر كوفه گماردى؟
عثمان گفت : همان گونه كه عمر بن خطّاب عمرو بن عاص و مغيرة بن شعبه را به كار گمارد ؛ و چون [ وليد ، ]معصيت خدا نمود و آن كارها را كرد ، او را بركنار كردم و ديگرى را به جاى او گماردم .
[ زبير] گفت : چرا معاويه را بر شام گماردى؟
عثمان گفت : چون عمر بن خطّاب به او نظر داشت .
[ زبير] گفت : چرا به اصحاب پيامبر خدا دشنام مى دهى ، با آن كه تو از آنان بهتر نيستى؟
عثمان گفت : امّا به تو كه دشنام نداده ام و هر كس را هم كه دشنام داده ام ، مى تواند مرا دشنام دهد .
[ زبير] گفت : چرا قرائت عبد اللّه بن مسعود را مهجور كردى و فرمان دادى شكمش را لگدكوب كنند كه او خانه نشين شود ، در حالى كه پيامبر خدا به او قرائت آموخته است .
عثمان گفت : آنچه از ابن مسعود به من گزارش شده ، بيش از چيزى است كه به تو رسيده است و آن ، اين است كه او گفته : دوست داشتم كه من و عثمان در ريگزارى انبوه بوديم . او بر من سنگ مى زد و من بر او تا آن كس كه ناتوان تر است ، بميرد!
[ زبير] گفت : با عمّار بن ياسر چه كار داشتى كه فرمان دادى شكمش را لگدمال كنند ، تا آن جا كه دچار فتق شد؟
گفت : چون مى خواست مردم را به كشتن من تحريك كند .
[ زبير] گفت : با ابو ذر ، حبيب پيامبر خدا ، چه كار داشتى كه او را تبعيد كردى ، تا آن كه غريب و رانده شده جان داد؟
گفت : از آن رو كه مى دانى . او مردم را با من دشمن كرد و هر گونه عيبى را به من نسبت مى داد .
[زبير] گفت : چرا مالك اَشتر و همراهانش را به شام، تبعيد كردى و ميان آنها و اهل و فرزندانشان جدايى انداختى؟
گفت : چون [ مالك] اَشتر ، مردم را بر ضدّ كارگزار من ، سعيد بن عاص ، شوراند و كوفه را بر من شعله ور كرد .
زبير گفت : اى عثمان! اين كارهايى كه برايت شمردم ، كم ترين كارهايت است و اگر بخواهم همه پاسخ ها و استدلال هايت را رد كنم ، مى توانم ؛ امّا تو را اين گونه مى بينم كه نوشته ات را از هر جا كه بخواهى ، مى خوانى (باز هم حرف خودت را مى زنى) . بر تو از روزى مى ترسم كه روز ديگرى در پى نداشته باشد!