283
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3

5 / 11

خيانت خواصّ بدكردار

۱۲۱۶.تاريخ الطبرىـ به نقل از علاء بن عبد اللّه بن زيد عنبرى ـ: عثمان به دنبال معاوية بن ابى سفيان ، عبد اللّه بن سعد بن ابى سَرْح ، سعيد بن عاص ، عمرو بن عاص بن وائل سهمى و عبد اللّه بن عامر فرستاد و آنان را گرد آورد تا درباره كار خويش و آنچه از او خواسته شده و از آنان به وى رسيده بود ، مشورت كند .
چون گرد آمدند ، به آنان گفت : هر كس وزيران و ناصحانى دارد و شما ، وزيران و ناصحان من و مورد اطمينان من هستيد . ديده ايد كه مردم چه كرده اند! از من خواسته اند كه كارگزارانم را بركنار كنم و از همه آنچه ناپسند مى دارند ، به آنچه دوست دارند ، باز گردم . پس خوب بينديشيد و به من نظر دهيد .
عبد اللّه بن عامر به او گفت : اى امير مؤمنان! من نظرم اين است كه آنان را به جهاد ، فرمان دهى تا از تو باز بمانند و در مرزها و دور از خانواده نگهشان دارى تا در برابر تو رام شوند و همّ و غمّشان جز [ حفظ ]خود و پرداختن به زخم چارپا و شپش لباسشان نباشد .
سپس عثمان به سعيد بن عاص رو كرد و به او گفت : نظر تو چيست؟
گفت : اى امير مؤمنان! اگر نظر ما را مى خواهى ، ريشه بيمارى را ببُر و آنچه را از آن مى ترسى ، قطع كن و به نظر من عمل كن تا به مقصودت برسى .
عثمان گفت : نظرت چيست؟
گفت : هر گروهى رهبرى دارد كه هر گاه [ رهبرش ]نابود شود ، [ افرادش ]متفرّق مى شوند و كارشان پريشان مى گردد .
عثمان گفت : اين ، نظر درستى است ، اگر در آن [ مشكلى ]نبود .
سپس به معاويه رو كرد و گفت : نظر تو چيست؟
گفت: اى امير مؤمنان! نظر من اين است كه كارگزارانت را به منطقه خودشان باز گردانى و مأمور حلّ مسائل منطقه خودشان كنى، و من، منطقه خودم را ضمانت مى كنم.
سپس عثمان به عبد اللّه بن سعد رو كرد و گفت : نظر تو چيست؟
گفت : اى امير مؤمنان! نظرم اين است كه مردم ، طمعكارند . از اين مال به آنان ببخش ، كه دل هايشان به تو رو مى كند .
سپس به عمرو بن عاص رو كرد و به او گفت : نظر تو چيست؟
گفت : چنين مى بينم كه تو كارهايى با مردم كرده اى كه ناپسند مى دارند . پس تصميم بگير كه به اعتدالْ رفتار كنى و اگر نمى خواهى ، تصميم به كناره گيرى بگير و اگر نمى خواهى ، عزمت را جزم كن و پيش برو .
عثمان گفت : چه شده كه لباست شپش گذاشته است؟! آيا اين را جدّى مى گويى؟
عمرو عاص ساكت ماند ، تا اين كه همه پراكنده شدند . سپس گفت : اى امير مؤمنان! تو براى من عزيزتر از اين چيزها هستى ؛ امّا من مى دانم كه سخن همگى ما به زودى به همه مردم مى رسد . پس خواستم كه سخن من به آنان برسد تا به من اعتماد كنند و بتوانم خيرى را به سوى تو بكشانم ، يا شرّى را از تو دفع كنم ... .
عثمان ، كارگزاران خود را به سوى مناطقشان باز گردانْد و به آنان فرمان داد كه بر مخالفان خود سخت بگيرند و مردم را در پى مأموريّت هاى جنگى بفرستند . [ نيز ]تصميم گرفت كه مردم را از سهمشان محروم دارد تا از سر نياز ، اطاعتش كنند .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
282

5 / 11

خِيانَةُ بِطانَةِ السَّوءِ

۱۲۱۶.تاريخ الطبري عن العَلاء بن عبد اللّه بن زَيد العنبري :أرسَلَ عُثمانُ إلى مُعاوِيَةَ بنِ أبي سُفيانَ ، وإلى عَبدِ اللّهِ بنِ سَعدِ بنِ أبي سَرحٍ ، وإلى سَعيدِ بنِ العاصِ ، وإلى عَمرِو بنِ العاصِ بنِ وائِلٍ السَّهمِيِّ ، وإلى عَبدِ اللّهِ بنِ عامِرٍ ، فَجَمَعَهُم لِيُشاوِرَهُم في أمرِهِ وما طُلِبَ إلَيهِ وما بَلَغَهُ عَنهُم ، فَلَمَّا اجتَمَعوا عِندَهُ قالَ لَهُم :
إنَّ لِكُلِّ امرِئٍ وُزَراءَ ونُصَحاءَ ، وإنَّكُم وُزَرائي ونُصَحائي وأهلُ ثِقَتي ، وقَد صَنَعَ النّاسُ ما قَد رَأَيتُم ، وطَلَبوا إلَيَّ أن أعزِلَ عُمّالي وأن أرجِعَ عَن جَميعٍ ما يَكرَهونَ إلى ما يُحِبّونَ ، فَاجتَهِدوا رَأيَكُم وأشيروا عَلَيَّ .
فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ عامِرٍ : رَأيي لَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ أن تَأمُرَهُم بِجِهادٍ يَشغَلُهُم عَنكَ ، وأن تُجَمِّرهُم ۱ فِي المَغازي حَتّى يَذِلّوا لَكَ ، فَلا يَكونُ هِمَّةُ أحَدِهِم إلّا نَفسَهُ وما هُوَ فيهِ مِن دَبَرَةِ دابَّتِهِ وقَملِ فَروِهِ .
ثُمَّ أقبَلَ [على] عُثمانُ عَلى سَعيدِ بنِ العاصِ فَقالَ لَهُ : ما رَأيُكَ ؟ قالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ إن كُنتَ تَرى رَأيَنا فَاحسِم عَنكَ الدّاءَ ، وَاقطَع عَنكَ الَّذي تَخافُ ، وَاعمَل بِرَأيي تُصِب . قالَ : وما هُوَ ؟ قالَ : إنَّ لِكُلِّ قَومٍ قادَةً مَتى تَهلِك يَتَفَرَّقوا ولا يَجتَمِع لَهم أمرٌ، فَقالَ عُثمانُ : إنَّ هذَا الرَّأيَ لَولا ما فيهِ .
ثُمَّ أقبَلَ مُعاوِيَةَ فَقالَ : ما رَأيُكَ ؟ قالَ : أرى لَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ أن تَرُدَّ عُمّالَكَ عَلَى الكِفايَةِ لِما قِبَلَهُم ، وأنَا ضامِنٌ لَكَ قِبَلي .
ثُمَّ أقبَلَ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ سَعدٍ فَقالَ : ما رَأيُكَ ؟ قالَ : أرى يا أميرَ المُؤمِنينَ أنَّ النّاسَ أهلُ طَمَعٍ فَأَعطِهِم مِن هذَا المالِ تَعطِف عَلَيكَ قُلوبَهُم .
ثُمَّ أقبَلَ عَلى عَمرِو بنِ العاصِ فَقالَ لَهُ : ما رَأيُكَ ؟ قالَ : أرى أنَّكَ قَد رَكِبتَ النّاسَ بِما يَكرَهونَ ، فَاعتَزِم أن تَعتَدِلَ ؛ فَإِن أبَيتَ فَاعتَزِم أن تَعتَزِلَ ؛ فَإِن أَبيتَ فَاعتَزِم عَزما وَامضِ قُدُما .
فَقالَ عُثمانُ : مالَكَ قَمِلَ فَرَوُكَ ؟ ! أ هذَا الجِدُّ مِنكَ ؟ فَأَسكَتَ عَنهُ دَهرا ، حَتّى إذا تَفَرَّقَ القَومُ قالَ عَمرٌو : لا وَاللّهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، لَأَنتَ أعَزُّ عَلَيَّ مِن ذلِكَ ، ولكِن قَد عَلِمتُ أن سَيَبلُغَ النّاسَ قَولُ كُلِّ رَجُلٍ مِنّا ، فَأَرَدتُ أن يَبلُغَهُم قَولي فَيَثِقوا بي ، فَأَقودَ إلَيكَ خَيرا أو أدفَعَ عَنكَ شَرّا ... فَرَدَّ عُثمانُ عُمّالَهُ عَلى أعمالِهِم ، وأمَرَهُم بِالتَّضييقِ عَلى مَن قِبَلَهُم ، وأمَرَهُم بِتَجميرِ النّاسِ فِي البُعوثِ ، وعَزَمَ عَلى تَحريمِ أعطِياتِهِم لِيُطيعوهُ ويَحتاجوا إلَيهِ . ۲

1.تجمير الجيش : جمعهم في الثغور ، وحبسهم عن العود إلى أهلهم (النهاية : ج ۱ ص ۲۹۲ «جمر») .

2.تاريخ الطبري : ج ۴ ص ۳۳۳ وراجع مروج الذهب : ج ۲ ص ۳۴۶ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی؛ مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 61286
صفحه از 588
پرینت  ارسال به