295
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3

۱۲۱۸.تاريخ المدينةـ به نقل از هارون بن عَنتره ، از پدرش ـ: چون براى عثمانْ آن پيشامدها پديد آمد ، از مصر گروهى آمدند كه نوشته كوچك در هم پيچيده اى همراهشان بود . نزد على عليه السلام آمدند و گفتند : اين مرد ، [ سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله را ]تغيير داده و دگرگون ساخته و به سيره دو خليفه پيشين رفتار نكرده است . [ نيز ]اين نامه را به كارگزارش در مصر نوشته است كه مال فلانى را بگير و فلانى را بكش و فلان كس را تبعيد كن .
على عليه السلام نامه را گرفت و آن را بر عثمان در آورد و فرمود : «آيا اين نامه را مى شناسى؟» .
گفت : مُهر را مى شناسم .
فرمود : «پس مُهر را باز كن» .
چون باز كرد و خواند ، گفت : خداوند ، هر كس را كه آن را نگاشته و هر كس را كه آن را املا كرده ، نفرين كند!
على عليه السلام به او فرمود : «آيا كسى از خاندانت را متّهم مى كنى؟» .
گفت : آرى .
فرمود : «چه كسى را متّهم مى كنى؟» .
گفت : اوّلين كسى كه متّهمش مى كنم ، تو هستى .
على عليه السلام خشمگين شد و برخاست و فرمود : «به خدا سوگند ، يارى ات نمى كنم و نيز بر ضدّ تو يارى نمى دهم ، تا آن كه همديگر را نزد پروردگار جهانيان ، ملاقات كنيم» .

۱۲۱۹.مروج الذهبـ پس از يادكردِ حلّ اختلاف مصريان با عثمان و بازگشت آنان ـ: چون به محلّى به نام حِسمى ۱ رسيدند ، به غلامى بر خوردند كه سوار بر شتر از مدينه مى آمد . چون به دقّت در او نگريستند ، ديدند كه او وَرْش ، غلام عثمان ، است . پس ، او را به اقرار وا داشتند . او نيز اقرار و اعتراف كرد و نامه اى را كه به ابن ابى سرح ، كارگزار مصر ، نوشته شده بود ، آشكار نمود .
متن آن چنين بود : با ورود اين گروه بر تو ، دست فلانى را قطع كن و فلانى را بكش و با فلان كس اين گونه كن . و بيشتر كسانى كه در [ رأس] آن گروه بودند ، شمرده شده بودند و فرمانى درباره هر يك داده شده بود .
آن گروه ، پى بردند كه نوشته به خطّ مروان است . پس به مدينه باز گشتند و نظر آنان و نظر كسانى كه از عراق آمده بودند ، يكى شد . در مسجدْ منزل كردند و سخن گفتند و آنچه را كارگزاران بر سر آنها آورده بودند ، ياد كردند و به سوى عثمان باز گشته،او را در خانه اش محاصره كردند.

1.سرزمينى در صحراى شام است (معجم البلدان : ج ۲ ص ۲۵۸) .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
294

۱۲۱۸.تاريخ المدينة عن هارون بن عنترة عن أبيه :لَمّا كانَ مِن أمرِ عُثمانَ ما كانَ ، قَدِمَ قَومٌ مِن مِصرَ مَعَهُم صَحيفَةٌ صَغيرَةُ الطَيِّ ، فَأَتَوا عَلِيّا رضى الله عنه فَقالوا : إنَّ هذَا الرَّجُلَ قَد غَيَّرَ وبَدَّلَ ، ولَم يَسِر مَسيرَةَ صاحِبَيهِ ، وكَتَبَ هذَا الكِتابَ إلى عامِلِهِ بِمِصرَ : أن خُذ مالَ فُلانٍ ، وَاقتُل فُلانا ، وسَيِّر فُلانا .
فَأَخَذَ عَلِيٌّ الصَّحيفَةَ فَأَدخَلَها عَلى عُثمانَ ، فَقالَ : أ تَعرِفُ هذَا الكِتابَ ؟
فَقالَ : إنّي لَأَعرِفُ الخاتَمَ .
فَقالَ : اِكسِرها فَكَسَرَها . فَلَمّا قَرَأَها قَالَ : لَعَنَ اللّهُ مَن كَتَبَهُ ومَن أملاهُ .
فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ رضى الله عنه : أ تَتَّهِمُ أحَدا مِن أهلِ بَيتِكَ ؟ قالَ : نَعَم .
قالَ : مَن تَتَّهِمُ ؟ قالَ : أنتَ أوَّلُ مَن أتَّهِمُ !
قالَ : فَغَضِبَ عَلِيٌّ رضى الله عنه فَقامَ وقالَ : وَاللّهِ لا اُعينُكَ ولا اُعينُ عَلَيكَ حَتّى ألتَقي أنَا وأنتَ عِندَ رَبِّ العالَمينَ . ۱

۱۲۱۹.مروج الذهبـ بَعدَ ذِكرِ حَلِّ اختِلافِ المِصرِيِّينَ مَعَ عُثمانَ وَانصِرافِهِم ـ: فَلَمّا صاروا إلَى المَوضِعِ المَعروفِ بِحِسمى ۲ ، إذا هُم بِغُلامٍ عَلى بَعيرٍ وهُوَ مُقبِلٌ مِنَ المَدينَةِ ، فَتَأَمَّلوهُ فَإِذا هُوَ وَرشٌ غُلامُ عُثمانَ ، فَقَرَّروهُ فَأَقَرَّ وأظهَرَ كِتابا إلَى ابنِ أبي سَرحٍ صاحِبِ مِصرَ وفيهِ : إذا قَدِمَ عَلَيكَ الجَيشُ فَاقطَع يَدَ فُلانٍ ، وَاقتُل فُلانا ، وَافعَل بِفُلانٍ كَذا ، وأحصى أكثَرَ مَن فِي الجَيشِ ، واُمِرَ فيهِم بِما اُمِرَ .
وعَلِمَ القَومُ أنَّ الكِتابَ بِخَطِّ مَروانَ ، فَرَجَعوا إلَى المَدينَةِ ، وَاتَّفَقَ رَأيُهُم ورَأيُ مَن قَدِمَ مِنَ العِراقِ ، ونَزَلُوا المَسجِدَ وتَكَلَّموا ، وذَكَروا ما نَزَلَ بِهِم مِن عُمّالِهِم ، ورَجَعوا إلى عُثمانَ فَحاصَروهُ في دارِهِ . ۳

1.تاريخ المدينة : ج ۴ ص ۱۱۵۴ و۱۱۵۵ عن محمّد بن سعد و ص ۱۱۶۸ عن نوفل بن مساحق ، شرح نهج البلاغة : ج۳ ص ۲۲ كلّها نحوه .

2.هو أرض ببادية الشام (معجم البلدان : ج ۲ ص ۲۵۸) .

3.مروج الذهب : ج ۲ ص ۳۵۳ وراجع تاريخ اليعقوبي : ج ۲ ص ۱۷۵ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی؛ مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 73405
صفحه از 588
پرینت  ارسال به