۱۲۲۰.الطبقات الكبرىـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ: مصريان ... [ به سوى سرزمينشان ]باز مى گشتند . چون به بُوَيب ۱ رسيدند ، شترى را ديدند كه داغ زكات داشت (متعلّق به بيت المال بود) . او را گرفتند و متوجّه شدند كه غلام عثمان [ سوار ]بر آن است . پس بارَش را گرفتند و بازرسى كردند و در آن ، لوله اى سُربى يافتند كه داخل مشك آب ، جاسازى شده و درونش نامه اى بود .
نامه خطاب به عبد اللّه بن سعد بود كه : از ميان سردمداران شورش ، فلانى را اين گونه و فلانى را آن گونه كن . پس قوم ، دوباره باز گشتند تا در ذو خُشُب فرود آمدند . عثمان به دنبال محمّد بن مسلمه فرستاد و گفت : بيرون آى و آنان را از من باز گردان .
گفت : نمى كنم .
پس آنان آمدند و عثمان را محاصره كردند .
۱۲۲۱.سير أعلام النبلاء :مروان بن حكم ، كاتب پسر عمويش عثمان بود و مُهر [ عثمان ]در نزد او بود . او به عثمان خيانت كرد و به خاطر خيانت او ، مردم بر ضدّ عثمانْ گرد آمدند .
5 / 13
محاصره دوم
۱۲۲۲.الشافىـ به نقل از ابو جعفر قارى ، هم پيمان بنى مخزوم ـ: مصريانى كه عثمان را محاصره كردند ، ششصد نفر بودند و فرماندهى آنها با عبد الرحمان بن عديس بلوى ، كِنانة بن بِشْر كِنْدى و عمرو بن حَمِق خُزاعى بود .
كسانى كه از كوفه آمدند ، دويست تن بودند و مالك بن حارث اَشتر نَخَعى ، فرمانده شان بود .
كسانى كه از بصره آمدند ، صد مرد بودند و حكيم بن جبله عبدى رئيس آنها بود .
اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله كه عثمان را وا نهادند ، نمى پنداشتند كه كار به كشتن برسد و به جانم سوگند ، اگر يكى از آنان برمى خاست و خاك به صورت آنها مى پاشيد ، باز مى گشتند .