303
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3

۱۲۲۷.الفتوح :طلحة بن عبيد اللّه با چند نفر از قبيله بنى تَيْم ، فرماندهى محاصره كنندگان عثمان را در دست داشت و چون خبر آن به عثمان رسيد ، اين شعر را براى على عليه السلام فرستاد :

اگر قرار است خورده شوم ، تو خورنده ام باش
وگرنه مرا ، تا تكّه تكّه نشده ام ، درياب .

آيا راضى مى شوى كه پسر عمو و پسر عمّه ات كشته شود و نعمت و كارت از دست برود؟
على عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، عثمانْ راست مى گويد! به خدا سوگند ، نمى گذاريم پسر حَضرَميّه ( طلحه) ، آن (خلافت) را در دست گيرد» .
سپس به سوى مردم ، به راه افتاد و نماز ظهر و عصر را با آنان خواند .
مردم از گرد طلحه پراكنده شدند و به سوى على عليه السلام ميل كردند . چون طلحه چنين ديد ، رو به عثمان آورد و بر او وارد شد و از كرده هاى قبلى اش پوزش خواست .
عثمان به او گفت : اى پسر حضرميّه! كار مردم را به دست مى گيرى و آنان را به كشتن من فرا مى خوانى و چون آرزويت را بر باد رفته مى يابى و تسلّط على را بر اوضاع مى بينى ، به عذرخواهى نزد من مى آيى؟! خداوند از كسى كه عذر تو را بپذيرد ، عذرى نپذيرد!

۱۲۲۸.تاريخ الطبرىـ به نقل از محمّد بن مَسلَمَه ، در يادكردِ اجتماع مصريانْ نزد عثمان ـ: آنان سخن گفتند و ابن عديس را در سخن گفتن ، مقدّم داشتند . او آنچه را عبد اللّه بن سعد [ بن ابى سَرْح] در مصر كرده بود ، گفت و از بدرفتارى وى با مسلمانان و كافران ذمّى و اختصاص دادن غنيمت مسلمانان به خودش ياد كرد .
سپس پاسخ عبداللّه بن سعد را نيز يادآورى كرد كه چون در اين باره به وى اعتراض مى شود ، مى گويد : اين ، نوشته امير مؤمنان به من است . سپس كارهايى را كه عثمان در مدينه كرده بود و مخالف روش دو خليفه قبلى بود ، بر شمردند .
ابن عديس گفت : ما از مصر آمديم و جز خون تو را نمى خواستيم ، مگر اين كه [ از خلاف هايت] دست مى كشيدى ؛ امّا على و محمّد بن مسلمه ، ما را باز گرداندند و محمّد [ بن مسلمه] براى ما ضمانت كرد كه از همه آنچه گفتيم ، دست مى كشى ... .
سپس به شهرهايمان باز گشتيم و در برابر تو ، به خدا پشت گرم بوديم و حجّت هايى پى در پى براى ما بود ، تا آن كه در بُوَيب ، غلام تو را گرفتيم و نامه و مُهرت به عبد اللّه بن سعد را به دست آورديم كه در آن ، به تازيانه زدن بر پشت هايمان ، تراشيدن موهايمان و حبس هاى طولانى فرمان داده بودى و اين ، نامه توست .
عثمان به حمد و ثناى الهى پرداخت و سپس گفت : به خدا سوگند ، من ننوشتم ، فرمان ندادم ، اشاره نكردم و حتّى اطّلاع ندارم .
من و على عليه السلام ، هر دو گفتيم : بى گمان ، راست مى گويد .
پس عثمان ، نفس راحتى كشيد .
مصريان گفتند : پس ، چه كسى آن را نوشته است؟
گفت : نمى دانم .
[ مصريان] گفتند : بر تو گردن فرازى مى كنند ، غلامت را با شترى از بيت المال مسلمانان مى فرستند و مُهرت را نقش مى زنند . اين همه كارهاى مهم را به كارگزارانت مى نويسند و تو ، هيچ يك را نمى دانى؟!
گفت : آرى [ ، نمى دانم] .
گفتند : پس مانند تويى ، شايستگى حكومت ندارد . از اين امر ، كناره بگير ، چنان كه خداوند از آن بركنارت كرده است .
عثمان گفت : پيراهنى را كه خدا به من پوشانده است ، از تن به در نمى كنم !
صدا و همهمه فراوان شد و من گمان نمى بردم كه آنان بدون آن كه با او در آويزند ، بيرون آيند .
على عليه السلام برخاست و بيرون رفت و چون على عليه السلام برخاست ، من نيز برخاستم .
على عليه السلام به مصريان فرمود : «بيرون برويد» .
پس بيرون رفتند . و من به خانه ام باز گشتم و على عليه السلام نيز به خانه اش باز گشت و مصريان ، عثمان را در محاصره داشتند تا او را كشتند .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
302

۱۲۲۷.الفتوح :كانَ طَلحَةُ بنُ عُبَيدِ اللّهِ قَدِ استَولى عَلى حِصارِ عُثمانَ مَعَ نَفَرٍ مِن بَني تَيمٍ ، وبَلَغَ ذلِكَ عُثمانَ ، فَأَرسَلَ إلى عَلِيٍّ بِهذَا البَيتِ :

فَإِن كُنتُ مَأكولاً فَكُن أنتَ آكِلي
وإلّا فَأَدرِكني ولَمّا اُمَزَّقُ

أ تَرضى أن يُقتَلَ ابنُ عَمِّكَ وابنُّ عَمَّتِكَ ، ويُسلَبَ نِعمَتُكَ وأمرُكَ ؟ ! فَقالَ عَلِيٌّ رضى الله عنه : صَدَقَ واللّهِ عُثمانُ ! لا وَاللّهِ ، لا نَترُكُ ابنَ الحَضرَمِيَّةِ يَأكُلُها .
ثُمَ خَرَجَ عَلِيٌّ إلَى النّاسِ ، فَصَلّى بِهِمُ الظُّهرَ وَالعَصرَ ، وتَفَرَّقَ النّاسُ عَن طَلحَةَ ، ومالوا إلى عَلِيٍّ . فَلَمّا رَأى طَلحَةُ ذلِكَ ، أقبَلَ حَتّى دَخَلَ عَلى عُثمانَ ، فَاعتَذَرَ إلَيهِ مِمّا كانَ مِنهُ . فَقالَ لَهُ عُثمانُ : يَابنَ الحَضرَمِيَّةِ ! وَلَّيتَ عَلَى النّاسِ ، ودَعَوتَهم إلى قَتلي ، حَتّى إذا فاتَكَ ما كُنتَ تَرجو ، وعَلاكَ عَلِيٌّ رضى الله عنه عَلَى الأَمرِ ، جِئتَني مُعتَذِرا ! ! لا قَبِلَ اللّهُ مِمَّن قَبِلَ مِنكَ . ۱

۱۲۲۸.تاريخ الطبري عن محمّد بن مَسلَمةـ في ذِكرِ اجتِماعِ المِصرِيّينَ عِندَ عُثمانَ ـ: تَكَلَّمَ القَومُ ، وقَد قَدَّموا في كَلامِهِمُ ابنَ عُدَيسٍ ، فَذَكَرَ ما صَنَعَ ابنُ سَعدٍ بِمِصرَ ، وذَكَرَ تَحامُلاً مِنهُ عَلَى المُسلِمينَ وأهلِ الذِّمَّةِ ، وذَكَرَ استِئثارا مِنهُ في غَنائِمِ المُسلِمينَ ، فَإِذا قيلَ لَهُ في ذلِكَ ، قالَ : هذا كِتابُ أميرِ المُؤمِنينَ إلَيَّ . ثُمَّ ذَكَروا أشياءَ مِمّا أحدَثَ بِالمَدينَةِ ، وما خالَفَ بِهِ صاحِبَيهِ .
قالَ : فَرَحِلنا مِن مِصرَ ونَحنُ لا نُريدُ إلّا دَمَكَ ، أو تَنزِعُ ، فَرَدَّنا عَلِيٌّ ومُحَمَّدُ بنُ مَسلَمَةَ ، وضَمِن لَنا مُحَمَّدٌ النُّزوعَ عَن كُلِّ ما تَكَلَّمنا فيهِ ...
ثُمَّ رَجَعنا إلى بِلادِنا نَستَظهِرُ بِاللّهِ عَزَّوجَلَّ عَلَيكَ ، ويَكونُ حُجَّةً لَنا بَعدَ حُجَّةٍ ، حَتّى إذا كُنّا بِالبُوَيبِ أخَذنا غُلامَكَ ، فَأَخَذنا كِتابَكَ وخاتَمَكَ إلى عَبدِ اللّهِ بنِ سَعدٍ ، تَأمُرُهُ فيهِ بِجَلدِ ظُهورِنا ، وَالمَثلِ بِنا في أشعارِنا ، وطولِ الحَبسِ لَنا ! ! وهذا كِتابُكَ .
قالَ : فَحَمِدَ اللّهَ ـ عُثمانُ ـ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : وَاللّهِ ، ما كَتَبتُ ، ولا أمَرتُ ، ولا شَوَّرتُ ۲ ، ولا عَلِمتُ .
فَقُلتُ وعَلِيٌّ جَميعا : قَد صَدَقَ . فَاستَراحَ إلَيها عُثمانُ .
فَقالَ المِصرِيّونَ : فَمَن كَتَبَهُ ؟ !
قالَ : لا أدري .
قالَ : أفَيُجتَرَأُ عَلَيكَ ؛ فَيُبعَثُ غُلامُكَ ، وجَمَلٌ مِن صَدَقاتِ المُسلِمينَ ، ويُنقَشُ على خاتَمِكَ ، ويُكتَبُ إلى عامِلِكَ بِهذِهِ الاُمورِ العِظامِ ، وأنتَ لا تَعلَمُ ! !
قالَ : نَعم .
قالوا : فَلَيسَ مِثلُكَ يَلِي ؛ اخلَع نَفسَكَ مِن هذَا الأَمرِ كَما خَلَعَكَ اللّهُ مِنهُ .
قالَ : لا أنزِعُ قَميصا ألبَسَنيهِ اللّهُ عَزَّوجَلَّ .
قالَ : وكَثُرَتِ الأَصواتُ وَاللَّغطُ ، فَما كُنتُ أظُنُّ أنَّهُم يَخرُجونَ حَتّى يُواثِبوهُ . وقامَ عَلِيٌّ فَخَرَجَ . قالَ : فَلَمّا قامَ عَلِيٌّ قُمتُ ، قالَ : وقالَ لِلمِصرِيّينَ : اُخرُجوا . فَخَرَجوا .
قالَ : ورَجَعتُ إلى مَنزِلي ، ورَجَعَ عَلِيٌّ إلى مَنزِلِهِ ، فَما بَرِحوا مُحاصِريهِ حَتّى قَتَلوهُ . ۳

1.الفتوح : ج ۲ ص ۴۲۳ .

2.أشار إليه وشَوَّر : أومَأ . وفي الحديث : كان يشير في الصلاة ؛ أي يومئ باليد والرأس ؛ أي يأمر وينهى بالإشارة (لسان العرب : ج ۴ ص ۴۳۶ و۴۳۷ «شور») .

3.تاريخ الطبري : ج ۴ ص ۳۷۴ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۲۸۸ نحوه .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی؛ مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 82697
صفحه از 588
پرینت  ارسال به