۱۲۲۹.تاريخ الطبرىـ به نقل از سفيان بن ابى عَوجاء ـ: عثمان به مصريان گفت : ... امّا سخنتان كه «كناره بگير» : من لباسى را كه خداى عز و جل بر من پوشانده و با آن ، بزرگم داشته و آن را ويژه من ساخته است ، از تن به در نمى كنم ؛ امّا توبه مى كنم و [ از گناه ، ]دست مى كشم و چيزى را كه مسلمانانْ عيب مى شمرند ، تكرار نمى كنم كه به خدا سوگند ، به خدا نيازمند و از او ترسانم .
گفتند : اگر اين ، نخستين گناهى بود كه از تو سر مى زد و سپس از آن توبه مى كردى و دوباره آن را انجام نمى دادى ، بر ما لازم بود كه از تو بپذيريم و از پيش تو باز گرديم ؛ امّا همان گونه كه مى دانى ، پيش از اين [ نيز ]گناهان ديگرى از تو سر زد و در مرتبه نخست ، از نزد تو رفتيم و گمان نمى كرديم كه درباره ما چيزى بنويسى ، يا كار ما را آن گونه چاره كنى كه در نامه همراه غلامت يافتيم .
اينك چگونه توبه ات را بپذيريم ، در حالى كه تو را آزموده ايم ، كه از گناهى توبه نمى كنى ، جز آن كه به سوى آن باز مى گردى؟ ما باز نمى گرديم تا آن كه تو را بركنار كرده ، كسى ديگر را به جاى تو بنشانيم . و اگر قوم و خويشان و وابستگان تو از اين امرْ مانع شوند ، با آنان مى جنگيم تا يا به تو دست يابيم و تو را به قتل برسانيم ، يا اين كه جان هاى ما به خدا بپيوندد .
5 / 14
ياريخواهى عثمان از معاويه و كمك نكردن او
۱۲۳۰.تاريخ الطبرىـ به نقل از محمّد بن سائب كلبى ـ: چون عثمان ديد كه چه بر سر او آمده است و مردم چگونه بر ضدّ او بر انگيخته شده اند ، به معاوية بن ابى سفيان ـ كه در شام بود ـ نوشت :
«به نام خداوند بخشنده مهربان . امّا بعد ، اهل مدينه كافر شده اند ، اطاعت نمى كنند و بيعت شكسته اند . پس ، جنگاوران شام را كه نزد تو اند ، به هر گونه و وسيله اى كه مى توانى ، به سوى من گسيل دار» .
هنگامى كه نامه به معاويه رسيد ، منتظر ماند و چون اجتماع اصحاب پيامبر خدا را [ بر مخالفت با عثمان ]مى دانست ، اظهار مخالفت با آنان را ناپسند داشت .