309
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3

۱۲۳۱.تاريخ الإسلامـ به نقل از ابن زبير و ابن عبّاس ـ: عثمان ، مِسوَر بن مَخْرَمه را به سوى معاويه فرستاد [ و او را موظّف ساخت] تا به معاويه اطّلاع دهد كه وى در محاصره است و به او فرمان داد تا لشكرى را سريع به سوى او بفرستد .
چون [ مِسوَر] بر معاويه وارد شد ، بلافاصله معاويه و مسلم بن عقبه و ابن حديج ، سوار شدند و خود را ده روزه از دمشق به مدينه رساندند . معاويه نيمه شبْ وارد شد و سرِ عثمان را بوسيد .
عثمان گفت : لشكر كجاست؟
گفت : تنها ما سه نفر آمديم .
عثمان گفت : خداوند ، نعمت خويشاوندى به تو ندهد و يارى ات نكند و پاداش خير به تو ندهد ، كه به خدا سوگند ، جز به خاطر تو كشته نمى شوم و جز به موجب تو از من انتقام گرفته نمى شود .
معاويه گفت : پدر و مادرم فداى تو باد! اگر لشكرى به سوى تو مى فرستادم و آنان مى شنيدند ، شتاب مى كردند و تو را مى كشتند ؛ امّا اسبانى تيزرو با من است . با من بيرون شو كه هيچ كس از [ ورود] من اطّلاع ندارد . به خدا سوگند ، سه روز نمى گذرد كه نشانه هاى منطقه شام را مى بينيم .
گفت : بد نظرى دادى . و از قبولش خوددارى ورزيد .
معاويه به سرعت باز گشت .
مِسوَر در بازگشت به مدينه ، وارد ذو مروه ۱ شد و بر عثمان ـ در حالى كه معاويه را نكوهش مى كرد و عذرش را نمى پذيرفت ـ در آمد .
[ عثمان ،] چون دوباره محاصره شد ، مِسوَر را براى بار دوم به سوى معاويه فرستاد تا به يارى او بشتابد ؛ امّا معاويه گفت : عثمانْ [ مدّتى] نيكى كرد ، خدا نيز به او نيكى كرد . سپس [ روش خود را] تغيير داد ، خدا [ نيز روش خود را ]تغيير داد و بر او سخت گرفت .
او ادامه داد : عثمان را رها كرديد ؛ حال كه جانش به گلويش رسيده ، [ به من ]مى گوييد : برو و مرگ را از او دور كن . اين ، در توان من نيست . سپس مرا در بوستانى نزديك خود فرود آورد و هيچ كس نزد من نيامد تا آن كه عثمانْ كشته شد .

1.ذو مروه ، آبادى اى در وادى القرى است و [ نيز ] گفته شده كه ميان خُشُب و وادى القرى است (معجم البلدان: ج ۵ ص ۱۱۶) .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
308

۱۲۳۱.تاريخ الإسلام عن ابن الزبير وابن عبّاس :بَعَثَ عُثمانُ المِسوَرَ بنَ مَخرَمَةَ إلى مُعاوِيَةَ ؛ يُعلِمُهُ أنَّهُ مَحصورٌ ، ويَأمُرُهُ أن يُجَهِّزَ إلَيهِ جَيشا سَريعا .
فَلَمّا قَدِمَ عَلى مُعاوِيَةَ ، رَكِبَ مُعاوِيَةُ لِوَقتِهِ هُوَ ومُسلِمُ بنُ عُقبَةَ وابنُ حُدَيجٍ ، فَساروا مِن دِمَشقَ إلى عُثمانَ عَشرا .
فَدَخَلَ مُعاوِيَةُ نِصفَ اللَّيلِ ، وقَبَّلَ رَأسَ عُثمانَ ، فَقالَ : أينَ الجَيشُ ؟ ! قالَ : ما جِئتُ إلّا في ثَلاثَةِ رَهطٍ .
فَقالَ ۱ عُثمانُ : لا وَصَلَ اللّهُ رَحِمَكَ ، ولا أعَزَّ نَصرَكَ ، ولا جَزاكَ خَيرا ، فَوَاللّهِ لا اُقتَلُ إلّا فيكَ ، ولا يُنقَمُ عَلَيَّ إلّا مِن أجلِكَ .
فَقالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي ، لَو بَعَثتُ إلَيكَ جَيشا فَسَمِعوا بِهِ عاجَلوكَ ، فَقَتَلوكَ ، ولكِنَّ مَعي نَجائِبَ ، فَاخرُج مَعي ، فَما يَشعُرُ بي أحَدٌ ، فَوَاللّهِ ما هِيَ إلّا ثَلاثٌ حَتّى نَرى مَعالِمَ الشّامِ .
فَقالَ : بِئسَ ما أشَرتَ بِهِ ، وأبى أن يُجيبَهُ . فَأَسرَعَ مُعاوِيَةُ راجِعا .
ووَرَدَ المِسوَرُ ـ يُريدُ المَدينَةَ ـ بِذي المَروَةِ ۲ راجِعا ، وقَدِمَ عَلى عُثمانَ وهُوَ ذامٌّ لِمُعاوِيَةَ غَيرُ عاذِرٍ لَهُ ، فَلَمّا كانَ في حَصرِهِ الآخِرِ ، بَعَثَ المِسوَرُ ثانِيا إلى مُعاوِيَةَ لِيَنجدَهُ ، فَقالَ : إنَّ عُثمانَ أحسَنَ فَأَحسَنَ اللّهُ بِهِ ، ثُمَّ غَيَّرَ فَغَيَّرَ اللّهُ بِهِ ، فَشَدَدتُ عَلَيهِ.
فَقالَ : تَرَكتُم عُثمانَ ، حَتّى إذا كانَت نَفسُهُ في حَنجَرَتِهِ قُلتُم : اِذهَب ؛ فَادفَع عَنهُ المَوتَ ، ولَيسَ ذلِكَ بِيَدي ! ! ثُمَّ أنزِلني في مَشرَبَةٍ عَلى رَأسِهِ ، فما دَخَلَ عَلَيَّ داخِلٌ حَتّى قُتِلَ عُثمانُ . ۳

1.في المصدر : «فقط» بدل «فقال» ، وهو تصحيف ؛ اُنظر تاريخ دمشق : ج ۳۹ ص ۳۷۷ .

2.ذو المروة : قرية بوادي القُرى ، وقيل : بين خشب ووادي القرى (معجم البلدان : ج ۵ ص ۱۱۶) .

3.تاريخ الإسلام للذهبي : ج ۳ ص ۴۵۰ ، تاريخ دمشق : ج ۳۹ ص ۳۷۷ نحوه .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی؛ مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 74872
صفحه از 588
پرینت  ارسال به