۱۲۳۹.أنساب الأشراف :عمرو بن عاص به معاويه گفت : سزاوارترين مردم به ياد نكردن عثمان ، من و تو هستيم . امّا من : چون او را آشكارا رها كردم و به فلسطين گريختم . و امّا تو : [ چون] با آن كه مردم شام را همراه داشتى ، او را وا نهادى ، تا اين كه از يزيد بن اسد بجلى كمك خواست و او به سويش رفت .
۱۲۴۰.الفتوحـ به نقل از معاويه ـ: از اين كه عثمان را يارى نكردم ، پشيمان گشته ام ، كه او از من يارى جست و من پاسخش ندادم .
۱۲۴۱.شرح نهج البلاغةـ در نامه ابن عبّاس به معاويه ـ: به خدا سوگند مى خورم كه تو ، مرگش را انتظار مى كشيدى و دوستدار هلاكتش بودى و مردمت را از كمكش باز داشته بودى ، با آن كه از ماجرايش آگاه بودى . نامه و فرياد كمك خواهى اش به تو رسيده بود و از تو يارى مى جست و تو اعتنايى نكردى و در آخر ، [ تنها] پيكى را براى عذرخواهى فرستادى .
تو مى دانستى كه آنان او را رها نمى كنند تا به قتلش برسانند . او همان گونه كه مى خواستى ، كشته شد . و مى دانستى كه مردم ، ما را با تو برابر نمى نهند . از اين رو ، مرگ عثمان را دستاويز خود قرار دادى و خونش را به گردن ما انداختى و گفتى : او مظلومانه كشته شد! اگر او مظلومانه كشته شده باشد ، پس تو ظالم ترينِ ظالمانى .
پس از آن ، پيوسته بالا و پايين كردى و اين در و آن در زدى ؛ نادانان را فريب دادى و با نابخردان ، در حقّ ما ستيزه نمودى تا به آنچه خواستى ، رسيدى و «نمى دانم . شايد آن ، آزمونى براى شما باشد و برخوردارى اى تا زمانى معيّن» .
۱۲۴۲.امام على عليه السلامـ از نامه اش در پاسخ به معاويه ـ: سپس از آنچه ميان من و عثمان بود ، ياد كردى . تو حق دارى كه در اين باره پاسخت دهند ؛ زيرا با او خويشاوندى . امّا كدام يك از ما با او دشمن تر بود و او را به هلاكتگاهش رهنمون تر؟ كسى كه كمكش را ارزانى اش داشت ؛ ولى عثمان از او خواست كه بنشيند و دست كشد ، يا كسى كه چون از او كمك خواست ، سستى كرد و مرگ را به سوى او كشانْد ، تا آن كه سرنوشتش در رسيد؟
نه به خدا! همانا خدا كارشكنان شما را مى شناسد و نيز آنان را كه به برادران خود مى گفتند : نزد ما بياييد . و جز اندكى به كارزار نمى آمدند . ۱
من ، از اين كه از عثمان به خاطر بدعت هايش انتقاد مى كردم ، پوزش نمى خواهم و اگر گناه من ، ارشاد و راهنمايى اوست . پس بسى سرزنش شده اى كه گناهى براى او نيست ، گاه ، آن كه بسيار اندرز دهد ، در معرض تهمت است . و من ، جز اصلاحْ تا سر حدّ توان نمى خواهم و موفّقيتم نيز با خداست . بر او توكّل كردم و به سوى او باز مى گردم ۲ .