۱۲۴۳.امام على عليه السلامـ در نامه اش به معاويه ـ: به خدا سوگند ، كسى جز تو پسر عمويت را نكشت و من اميد دارم كه تو را با گناهى همچون او و خطايى بزرگ تر از خطاى او ، به وى ملحق كنم .
۱۲۴۴.امام على عليه السلامـ در نامه اش به معاويه ـ: امّا پرگويى ات درباره عثمان و كشندگان وى : تو عثمان را هنگامى يارى كردى كه به سود خودت بود و آن گاه كه به سود او [ و نه تو ]بود ، او را وا نهادى . و السلام!
5 / 15
حج گزارى عايشه به هنگام محاصره عثمان
۱۲۴۵.تاريخ المدينةـ به نقل از يحيى بن سعيد انصارى ـ: عمويم برايم نقل كرد كه : نزد عايشه بودم و عثمان در محاصره بود . مردم [ نيز] آماده حج مى شدند . مروان آمد و گفت : اى مادر مؤمنان! امير مؤمنان (عثمان) به تو سلام و رحمت خداوند را مى رساند و مى گويد : مردم را از من باز گردان كه هر چه بگويى ، مى كنم .
امّا عايشه پاسخ نداد .
مروان ، در حالى كه باز مى گشت ، شعر ربيع بن زياد عَبْسى را مَثَل آورْد :
و قيس ، شهرها را بر ضدّ من بر افروخت
و چون زبانه كشيد ، از يارى ام باز ايستاد .
عايشه گفت : او را باز گردانيد .
پس ، او را باز گردانديم . عايشه ، در حالى كه جوالى در دستش بود و آن را اصلاح مى كرد ، گفت : به خدا سوگند ، دوست داشتم رفيقت ( عثمان) ـ همو كه از نزدش آمده اى ـ ، در اين جوالم بود و درِ آن را مى بستم و در دريا مى انداختم .