۱۲۴۸.الفتوحـ در يادكردِ بيرون رفتن عايشه [ از مدينه ]به قصد حج و سخنان او ، هنگامى كه عثمان در محاصره و نزديك كشته شدن بود ـ: ... سپس عايشه به قصد مكّه بيرون رفت و ابن عبّاس را ديد . به او گفت : اى ابن عبّاس! به تو عقل و زبان داده شده است . پس مبادا مردم را از كشتن اين طغيانگر ، عثمان ، باز دارى . من مى دانم كه او بلاى خاندانش مى شود ، آن گونه كه ابو سفيان در ماجراى بدر ، گروهش را دچار بلا ساخت .
۱۲۴۹.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابن عبّاس ـ: عثمان به من گفت : خالد بن عاص بن هشام را بر مكّه گمارده ام و خبر آنچه مردم كرده اند ، به مكّيان رسيده است . مى ترسم كه او را از برگزارى حج ، باز دارند و او نيز نپذيرد و با آنان در حرم خداى عز و جل و محلّ امن الهى بجنگد ؛ در حالى كه مردم از دورترين نقطه ها مى آيند تا شاهد منافع خود باشند . از اين رو به نظرم رسيد كه سرپرستى امور حج را به تو بسپارم ... .
ابن عبّاس ، بيرون آمد و در صُلصُل ۱ بر عايشه گذشت .
عايشه گفت : اى ابن عبّاس! تو را به خدا سوگند مى دهم كه مبادا اين مرد را با زبانِ گويايت رها كنى و مردم را درباره اش به ترديد اندازى ؛ زيرا مردمْ درباره او بينا گشته و راه خود را به روشنى يافته اند و از هر سو به كارى كه مقدّر و حتمى شده ، گرد آمده اند و ديدم كه طلحة بن عبيد اللّه ، كليدهاى بيت المال و خزانه را تحويل گرفته است و اگر او خليفه شود ، به سيره پسر عمويش ابو بكر رفتار مى كند .
ابن عبّاس مى گويد : گفتم : اى مادر! اگر بر سر اين مردْ بلايى بيايد ، مردم جز به سَرور ما [ على عليه السلام ] روى نمى آورند .
گفت : بس كن ، كه من نمى خواهم با تو كشمكش و ستيزه كنم .