337
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3

۱۲۶۱.تاريخ المدينةـ به نقل از آزادشده سهل بن يسار ، از پدرش ، پس از سخنان عثمان و دست نگه داشتن مردم از كشتنش ـ: يزيد يا ابو حفصه (غلام مروان) به مردى از [ قبيله ]اسلم تير انداخت و او را كشت .
[ محاصره كنندگان ،] از عثمان ، اجازه ورود [ به خانه ]خواستند و چون اجازه داد ، جنازه مرد اسلمى را به داخل بردند و گفتند : گمان مى كنى كه نمى جنگى ، در حالى كه اين همراه ما كشته شده و قاتلش مردى از همراهان توست . او را قصاص كن .
عثمان گفت : شما حق نداريد در برابر كشته خود ، مردى را كه از خود دفاع كرده است ، بكشيد . من نيز به او فرمان كشتن نداده ام . خودتان هم گفته ايد كه اطاعتى بر گردن نداريد . به اعتقاد شما ، من پيشواى شما نيستم ، در حالى كه قصاص كردن ، به عهده پيشواست و نه كس ديگر .

۱۲۶۲.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابو حفصه يمانى۱ـ: من به همراه مروان در خانه[ى عثمان ]بودم . به خدا سوگند ، اين من بودم كه مردم را به جنگ وا داشتم . از بام خانه ، تيرى به مردى از قبيله اَسلَم به نام نيار اَسلَمى نواخته و وى را كشتم و [در پى آن] جنگ به پا شد . سپس پايين آمدم و در جلوى در خانه به جنگ پرداختم . مروان هم در حال جنگ بود تا آن كه از پاى درآمد و بر زمين افتاد . او را برداشتم و به خانه پيرزنى برده ، دَر خانه را بستم .
مردم به سوى درهاى خانه عثمان ، آتش پرتاب مى كردند تا آن كه برخى از درها آتش گرفت . عثمان گفت : آتش زدن درها براى انجام دادن كار بزرگ ترى است . هيچ كس از شما نبايد حركتى انجام دهد .
سپس به مروان گفت : بنشين و بيرون مرو . امّا مروان ، سرپيچى كرد و گفت : به خدا سوگند ، تا من چيزى مى شنوم [ و زنده ام ] ، نه كشته مى شوى و نه به تو دست مى يابند .
سپس [ مروان ] به سوى مردم بيرون آمد . [ با خود ]گفتم : مولايم (مروان) ، راه فرارى ندارد . پس با او بيرون آمدم تا از او دفاع كنم و ما اندك بوديم . و مى شنيدم كه مروان به اين شعر ، تمثّل مى جويد :

بى گمان ، آن دختر زيبا با آن گيسوى پُرشِكن
و دست و انگشتان ظريفش خواهد دانست [ كه من به دفاع برمى خيزم] .۲

سپس در حالى كه پايين زرهش را بالا آورده و در زير كمربندش جا داده بود، فرياد زد: چه كسى به مبارزه مى آيد؟
ابن نباع بر او پريد و از پشت ، ضربه اى بر گردنش زد و [ شمشير را] نگه داشت تا مروان بر زمين افتاد و نبضش از تپش باز ايستاد . ۳

1.ابو حفصه يمانى ، عربى باديه نشين بود كه مروان ، او و خانواده اش را خريد و آزاد نمود.او غلام حلقه به گوش مروان و همراه هميشگى وى بود (ر.ك: تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۳۷۹) .

2.اين ، تغزّلى در مطلع قصيده است و گاهى شاعران ، چنين آغازى دارند ، بى آن كه شخص خاصّى را منظور كنند. (م)

3.تاريخ الطبرى : ج ۴ ص ۳۷۹ . گفتنى است مروان از اين مهلكه مى رهد و به خلافت نيز مى رسد .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
336

۱۲۶۱.تاريخ المدينة عن مولى سهل بن يسار عن أبيهـ بَعدَ كَلامِ عُثمانَ وإمساكِ النّاسِ عَن قَتلِهِ ـ: رَمى يَزيدُ أو أبو حَفصَةَ ـ غُلامُ مُروانَ ـ رَجُلاً مِن أسلَمَ بِسَهمٍ فَقَتَلَهُ . فَاستَأذَنوا عَلى عُثمانَ ، فَأَذِنَ لَهُم ، فَأَدخَلُوا الأَسلَمِيَّ مَقتولاً ، فَقالوا : زَعَمتَ أنَّكَ لا تُقاتِلُ ، وهذا صاحِبُنا مَقتولاً ، قَتَلَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِكَ ! فَأَقِدنا . ۱
قالَ : ما لَكُم قَوَدٌ قِبَلَهُ ؛ رَجُلٌ دَفَعَ عَن نَفسِهِ أن تَقتُلوهُ ، ولَم آمُرهُ بِقِتالٍ . وقالَ : زَعَمتُم أنَّهُ لَيسَ عَلَيكُم طاعَةٌ ، ولا أنَا لَكُم بِإِمامٍ فيما تَقولونَ ، وإنَّما القَوَدُ إلَى الإِمامِ ! ! ۲

۱۲۶۲.تاريخ الطبري عن أبي حفصة اليماني :كُنتُ مَعهُ [مَروانَ] فِي الدّارِ ، فَأَنَا وَاللّهِ أنشَبتُ القِتالَ بَينَ النّاسِ ؛ رَمَيتُ مِن فَوقِ الدّارِ رَجُلاً من أسلَمَ ، فَقَتَلتُهُ ، وهُوَ نيارُ الأَسلَمِيُّ ، فَنَشَبَ القِتالُ ، ثُمَّ نَزَلتُ ، فَاقتَتَلَ النّاسُ عَلَى البابِ ، وقاتَلَ مَروانُ حَتّى سَقَطَ ، فَاحتَمَلتُهُ ، فَأَدخَلتُهُ بَيتَ عَجوزٍ ، وأغلَقتُ عَلَيهِ .
وألقَى النّاسُ النّيرانَ في أبوابِ دارِ عُثمانَ ، فَاحتَرَقَ بَعضُها .
فَقالَ عُثمانُ : مَا احتَرَقَ البابُ إلّا لِما هُوَ أعظَمُ مِنهُ ، لا يُحَرِّكَنَّ رَجُلٌ مِنكُم يَدَهُ ... ثُمَّ قالَ لِمَروانَ : اِجلِس فَلا تَخرُج . فَعَصاهُ مَروانُ ، فَقالَ : وَاللّهِ لا تُقتَلُ ، ولا يُخلَصُ إلَيكَ ، وأنَا أسمَعُ الصَّوتَ . ثُمَّ خَرَجَ إلَى النّاسِ .
فَقُلتُ : ما لِمَولايَ مُتَّرَكٌ ! فَخَرَجتُ مَعَهُ أذُبُّ عَنهُ ، ونَحنُ قَليلٌ ، فَأَسمَعُ مَروانَ يَتَمَثَّلُ :

قَد عَلِمَت ذاتُ القُرونِ الميلِ
وَالكَفِّ وَالأَنامِلِ الطُّفولِ

ثُمَّ صاحَ : مَن يُبارِزُ ـ وقَد رَفَعَ أسفَلَ دَرعِهِ ، فَجَعَلَهُ في مَنطِقَتِهِ ؟
قالَ : فَيَثِبُ ۳ إلَيهِ ابنُ النّباعِ ، فَضَرَبَهُ ضَربَةً عَلى رَقَبَتِهِ مِن خَلَفِهِ ، فَأَثبَتَهُ حَتّى سَقَطَ ، فَما يَنبضُ مِنهُ عِرقٌ . ۴

1.القَوَد : القصاص وقتلُ القاتِل بدل القتيل (النهاية : ج ۴ ص ۱۱۹ «قود») .

2.تاريخ المدينة : ج ۴ ص ۱۱۹۳ .

3.كذا ، والظاهر أنّها تصحيف : «فوثب» .

4.تاريخ الطبري : ج ۴ ص ۳۷۹ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی؛ مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 73732
صفحه از 588
پرینت  ارسال به