كه خداوند به او سپرده ، ادا نمايد . هرگاه چنين كرد ، بر مردم واجب است كه سخنش را بپذيرند و فرمانش را اطاعت كنند و هنگامى كه فراخوانده مى شوند ، اجابت نمايند .
در اين سخن ، نه تنها حقّ رهبر در گرو اداى حقوق مردم گذاشته شده است ؛ بلكه حقّ امامت و ولايت و رهبرى نيز به عنوان حقّ امانتدارى ، مطرح گرديده است .
در گذرگاه تاريخ ، پاسدارى از حقوق مردم ، غالباً از مرز شعار فراتر نرفته ؛ بلكه در طول تاريخ ، اين شعار ، هماره ابزارى شده است براى تجاوز به حقوق انسان ها و زدودن حق مدارى ها .
در درازناى تاريخ اسلام ، پس از دوران پيامبر خدا ، روزگار على عليه السلام ، استثنايى بود براى استقرار عدالت اجتماعى و بسط قسط و احقاق حقوق مردم كه متأسفانه ، مردم در كشاكش غوغاسالارى هاى فتنه جويان ، فرصت بهره ورى از اين موقعيت را از دست دادند و به واقع ، بر حكومت او ستم روا داشتند . به فرموده على عليه السلام :
إن كانَتِ الرَّعايا قَبلي لَتَشكو حَيفَ رُعاتِها وإنَّني اليَومَ لَأَشكو حَيفَ رَعِيَّتي . 1 اگر در گذشته ، مردم از ستم واليان شكوه مى كردند ، من امروز از ستم مردمان خود ، شكوه دارم .
چنين شد كه على عليه السلام ، با دلى آكنده از غم ، به ديدار معبود شتافت . عدالت نيز با رفتن او دامن برچيد و بار ديگر ، حكومت ها بودند و مظلوميت فرودستان و تجاوز به حقوق انسان ها!
و اينك بر ماست كه از آنچه گذشته ، پند بگيريم و با عبرت آموزى از آنچه در آن روزگاران اتّفاق افتاد ، زمينه را براى استقرار عدالت اجتماعى آماده سازيم .