۱۳۰۰.امام على عليه السلامـ در توصيف مردم به هنگام بيعت ـ: چيزى مرا به هراس نينداخت ، جز آن كه مردم ، همچون يال كفتار به دورم ريخته ، از هر سو به من هجوم آوردند ، چنان كه حسنْ و حسين ، در زير پاها لگدمال شدند ، پهلوهايم آزرده شد و مانند گلّه گوسفند ، مرا در ميان گرفتند .
۱۳۰۱.امام على عليه السلامـ در گزارش بيعت۱ـ: به سان شتران تشنه كه به آبخور رسند در حالى كه چوپان ، آنها را رها ساخته و مهارشان را گشوده ، گرد من ازدحام نمودند ، به گونه اى كه گمان بردم كُشنده من اند يا اين كه برخى از آنان ، كشنده برخى ديگر ، در حضور من اند .
۱۳۰۲.امام على عليه السلامـ به هنگام گزارش بيعت شكنى طلحه و زبير ـ: نزد من آمديد و گفتيد : با ما بيعت كن .
گفتم : چنين نكنم .
گفتيد : آرى؟
گفتم : نه ؛ و دست خود را جمع كردم ، و شما دستانم را گشوديد،و دست خود را پس كشيدم ، و شما آن را كشيديد. گرد من ازدحام نموديد ، چونان شتران تشنه كه بر آبخور وارد شوند ، به گونه اى كه گمان بردم كُشنده من هستيد و برخى از شما كُشنده ديگرى هستيد . آن گاه دست خود را گشودم و با اختيار ، با من بيعت كرديد و در آغاز ، طلحه و زبير،از روى ميل و اراده، و نه اجبار ، با من بيعت كردند.
۱۳۰۳.امام على عليه السلامـ در گزارش بيعت خود ـ: دستم را گشوديد و من آن را بستم ، و شما آن را كشيديد و من جمع كردم . آن گاه ، مانند شتران تشنه كه به آبخورها وارد شوند ، گرد من ازدحام نموديد ، به گونه اى كه كفش از پايم در آمد و عبا از دوشم افتاد و ناتوانان ، لگدمال شدند . شادمانى مردم از بيعت با من ، بدان پايه رسيد كه خردسالان ، شادمان شدند ، بزرگ سالان ، لرزان لرزان ، و ناتوانان ، به سختى بدان جا روان شدند ، و دخترانِ نورسيده [ براى ديدن منظره ]حجاب از چهره برگرفتند .