۱۳۰۴.وقعة صفّينـ به نقل از خفاف بن عبداللّه ـ: مردم براى بيعت با على عليه السلام ، مانند پروانگان ، گرد او ازدحام نمودند ، تا آن جا كه كفش ها ناپديد شد ، عباها از دوش افتاد ، و پيرمردها لگدمال شدند .
1 / 7
بيعت عمومِ مردم
۱۳۰۵.شرح نهج البلاغةـ به نقل از ابن عبّاس ـ: هنگامى كه على عليه السلام وارد مسجد شد و مردم آمدند تا با وى بيعت كنند، هراس داشتم كه برخى از دشمنان على كه پدر يا برادر و يا نزديكان آنها در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله توسط وى كشته شده بودند، سخنى بگويند و على عليه السلام در امر حكومت ، رويگردان شود و آن را رها كند . من همواره مترصّد اين امر بودم و هراس داشتم ؛ [ ليكن ]كسى سخنى بر زبان نياورد تا آن كه تمامى مردم با رضايت و ميل و بدون اكراه ، بيعت كردند. ۱
۱۳۰۶.الفتوح :انصار به مردم گفتند : شما از برترى على بن ابى طالب ، سابقه ، خويشاوندى و جايگاه او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آگاهيد و علم او را به حلال و حرام [ مى دانيد ، چنان كه ]بر نياز خود به وى از ميان صحابيان [ آگاهيد] و [ او كسى است كه ]هرگز از خيرخواهى شما فروگذار نكرد . اگر ما شخصى را برتر و شايسته تر از او در امر حكومت مى ديديم ، شما را به وى دعوت مى كرديم .
مردم ، يكْ سخن گفتند : به وى از روى رغبت ، و نه اجبار ، رضايت داديم .
آن گاه على عليه السلام به آنان فرمود : «به من بگوييد اين سخن شما كه : به وى از روى رغبت ، و نه اجبار ، رضايت داديم ، حقّى است واجب از سوى خداوند بر شما يا نظرى است كه از جانب خود مى دهيد؟» .
گفتند : اين ، واجبى است كه خداوند ، بر ما تكليف كرده است .