۱۳۰۷.الجملـ به نقل از عبدالحميد بن عبدالرحمان ، از ابن ابزى ـ: آيا برايت نقل كنم آنچه را با چشمانم ديدم و با گوش هايم شنيدم؟ هنگامى كه مردم نزد بيت المال ، گِرد آمدند ، على عليه السلام به طلحه فرمود : «دستت را بياور تا با تو بيعت كنم» . آن گاه طلحه گفت : تو به اين امر ، از من سزاوارترى ، در حالى كه آراى مردم بر تو آن چنان است كه بر من نيست .
على عليه السلام فرمود : «از غير تو هراسى نداريم» .
طلحه گفت : هراسى نداشته باش . سوگند به خداوند كه از جانب من آسيبى به تو نرسد .
آن گاه ، عمّار ياسر ، ابوالهيثم ابن تيهان ، رفاعة بن رافع و ابو ايّوب خالد بن زيد ، به پا خاستند و خطاب به على عليه السلام گفتند : حكومتْ تباه شده و خود ، رفتار عثمان را و آنچه را كه او برخلاف كتاب و سنّتْ انجام داد ، ديده اى . دستت را بياور تا با تو بيعت كنيم تا آنچه را كه از امور امّت تباه شده است ، اصلاح كنى .
على عليه السلام عذر خواست و فرمود : «شما ديديد كه چگونه با من رفتار شد و رأى مردم را دانستيد . مرا به آنان ، نيازى نيست» .
[اين چند نفر] نزد انصار آمدند و گفتند:اى گروه انصار! شما ياران خدا و ياران پيامبر خداييد . خداوند ، شما را به واسطه پيامبر ، كرامت بخشيد . به درستى كه شما برترى على عليه السلام و سابقه او را در اسلام مى دانيد و از خويشاوندى وى و جايگاهش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله [ باخبريد] . اگر او به حكومت رسد ، شما را به نيك بختى و سعادت رساند .
آن گاه گروه انصار گفتند : ما از همه مردم ، به وى راغب تريم و جايگزينى برايش نمى جوييم .
سپس همه نزد وى اجتماع كردند و نزد او بودند تا آن كه با او بيعت نمودند .
۱۳۰۸.امام على عليه السلامـ از نامه اى به معاويه ـ: به درستى كه مردمانى كه با ابوبكر ، عمر و عثمان بيعت كردند ، به همان گونه با من بيعت كردند . از اين رو ، براى حاضران ، جاى انتخاب [ جديد ]نيست و غايبان ، حقّ ردّ آن را ندارند . همانا شورا براى مهاجران و انصار است . اگر آنان بر شخصى اتّفاق كردند و او را امام ناميدند ، خداوند هم به آنْ رضايت دارد ، و اگر كسى از اين امر خارج شود (با ايراد گرفتن يا بدعتگذارى) ، مردمان او را به راهى كه از آن خارج شده بازگردانند ، و اگر سرپيچى كرد (به جهت پيروى از غير راه مؤمنان) ، با او نبرد كنند و خداوند ، او را با آنچه برگزيده، واگذارد .