۱۳۲۰.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابو مليح ، در گزارش پاره اى از رخدادهاى هنگام بيعت با امام ـ: على عليه السلام روانه مسجد شد و بر منبر رفت ، در حالى كه عبايى و لباسى بلند [ در بر ]و عمامه اى از خز [ بر سر] داشت و كفش هايش را به دست گرفته بود . مردم با وى بيعت كردند ، در حالى كه بر كمان ، تكيه زده بود . سعد را آوردند .
على عليه السلام به وى فرمود : «بيعت كن» .
گفت : بيعت نمى كنم تا مردم ، بيعت كنند . سوگند به خداوند كه از سوى من آسيبى به تو نرسد .
فرمود : «رهايش كنيد» .
ابن عمر را آوردند . فرمود : «بيعت كن» .
گفت : بيعت نمى كنم تا مردم بيعت كنند .
فرمود : «ضامنى بياور» .
گفت : ضامنى نمى بينم .
[ مالك] اشتر گفت : بگذار گردنش را بزنم .
على عليه السلام فرمود : «او را رها كنيد . خودم ضامن اويم . به درستى كه تو تا آن جا كه من مى دانم ، در كودكى و بزرگ سالى ، بداخلاق بودى» .