۱۳۳۶.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از عروه ، از صفيه دختر عبدالمطّلب ـ: من نخستين زنى بودم كه مردى را كشتم . من در پناهگاه حسّان بن ثابت بودم . او به هنگام خندق كندن پيامبر صلى الله عليه و آله ، با زنان و كودكان ، همراه ما بود .
صفيه گفت : مردى يهودى از نزديكى ما گذشت و اطراف پناهگاه مى چرخيد . به حسّان گفتم : اين يهودى به پناهگاه نزديك شده و من مطمئن نيستم كه بر اسرار ما پى نبُرد . پيامبر صلى الله عليه و آله و يارانش از ما بى خبرند . به سوى او برو و او را بكُش .
حسّان گفت : خداوند ، تو را بيامرزد ، اى دختر عبدالمطّلب! سوگند به خداوند كه تو مى دانى من اهل چنين كارى نيستم .
صفيه گفت : وقتى حسّان چنين گفت و نزد او چيزى نيافتم ، كمربندى به كمر بستم ستونى را از پناهگاه برداشتم ، بيرون آمدم و بر يهودى فرود آوردم تا او را كشتم . سپس به پناهگاه برگشتم و گفتم : اى حسّان! بيرون برو و او را لُخت كن . چيزى مرا از اين كار باز نداشت ، جز آن كه او مرد بود .
حسّان گفت : مرا به لباس هاى او نيازى نيست .