۱۰۶۵.شرح نهج البلاغةـ در يادكردِ حوادث بيعت يوم الدار (روز برگزارى شوراى شش نفره) ـ: چون عبد الرحمان با عثمانْ دست بيعت داد ، [ امام على عليه السلام ]به او فرمود : «به خدا سوگند ، اين كار را نكردى ، جز به همان اميدى كه دوست شما (عمر) از دوستش (ابوبكر) داشت . خدا در ميان شما عطر مَنْشِم ۱ بپراكَنَد!» .
گفته اند كه پس از آن ، ميانه عثمان و عبد الرحمان به هم خورد و هيچ يك با ديگرى سخن نگفت تا آن كه عبد الرحمان درگذشت .
۱۰۶۶.امام على عليه السلام :اى پسر عوف! نتيجه كارت را با عثمان، چگونه ديدى؟ چه بسيار اطمينان كننده اى كه شرمسار مى شود! هر كس كارش به خاطر خدا نباشد ، ستايشگر او در ميان مردم ، به سرزنش كننده اش تبديل مى شود .
۱۰۶۷.شرح نهج البلاغة :هنگامى كه عثمان ، قصر مرتفعش را در زَوْراء ۲ ساخت و خوراكى فراوان آماده كرد و مردم را بدان دعوت نمود ، عبد الرحمان در ميان آنان بود . چون به ساختمان و غذا نگريست ، گفت : اى پسر عفّان! آنچه را درباره تو تكذيب مى كرديم ، اينك تصديق مى كنيم و من از بيعت با تو ، به خدا پناه مى برم .
عثمان ، خشمناك شد و گفت : اى غلام! او را از خانه من بيرون كن .
او را بيرون كردند و عثمان به مردم فرمان داد كه با او همنشين نشوند و از اين رو كسى نزد او نمى آمد ، جز ابن عبّاس كه [ به نزدش] مى آمد و از او قرآن و واجبات را مى آموخت .
چون بيمار شد ، عثمان از او عيادت كرد و با او سخن گفت؛ امّا عبد الرحمان با او هيچ سخن نگفت تا در گذشت.