83
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3

3 / 6

بانگ غم

۱۰۷۸.امام على عليه السلامـ در يكى از خطبه هايش ـ: هان! به خدا سوگند ، فلان شخص ، جامه خلافت به تن كرد و مى دانست كه موقعيّت من به خلافت ، موقعيّت مركز آسياب به سنگى است كه گرد آن مى گردد . كوهى بلند را مانم كه سيلاب از ستيغم ريزان است و مرغ [ انديشه] از رسيدن به قلّه ام ناتوان .
پس ، دامن از خلافت بر كشيدم و از آن ، روى پيچيدم و نيك انديشيدم كه يا بى ياور بستيزم و يا بر اين تيرگى و ظلمت ، شكيب ورزم ؛ ظلمتى كه در آن ، بزرگ سالانْ فرتوت و خُردسالانْ پير گردند و مؤمن ، تا لحظه ديدار پروردگارش ، در آن به رنج و زحمت باشد .
ديدم شكيبايى خردمندانه تر است . پس با خارى در چشم و استخوانى در گلو و با آن كه ميراثم را تاراج رفته مى ديدم ، شكيب ورزيدم تا آن كه اوّلى به راه خود رفت [ و مُرد] و خلافت را پس از خود به فلان سپرد .
[سپس امام عليه السلام به شعر اَعشى ، تمثّل جست] :

چه قدر تفاوت است ميان اكنون كه [ آواره] بر پشت شترانم
و روزى كه در كنار حيّان ، برادر جابر ، غنوده بودم!

شگفتا كه او (ابو بكر) در حياتش درخواست مى كرد كه وى را از خلافتْ معاف دارند ؛ امّا براى پس از وفاتش ، آن را به ديگرى سپرد! چه سفت و محكم به پستان خلافت چسبيدند و آن را ميان خود قسمت كردند [ ، دوشيدند و نوشيدند] !
سپس آن را به جايى ناهموار و جانفرسا و پر گزند درآورْد و در اختيار كسى قرار داد كه پى در پى مى لغزيد و پوزش مى طلبيد و همراهش سوارى را مى مانْد كه بر مَركبى چموش است [ كه ]اگر مهارش را محكم كِشد ، بينى اش پاره گردد و اگر رهايش كند ، بجَهد و سرنگونش سازد .
به خدا سوگند ، مردم در نتيجه [ كارهاى او ]به انحراف و چموشى و رنگ به رنگ شدن و كجروى دچار گشتند و من ، با وجود آن كه زمانش طولانى و آزردگى اش سخت بود ، شكيب ورزيدم ، تا آن كه او (عمَر) نيز به راه خود رفت و در گذشت و خلافت را در ميان گروهى نهاد و مرا يكى از آنان پنداشت .
خدايا،چه شورايى! چه وقت در برترى من بر اوّلىِ آنها (ابوبكر) ترديد افتاد كه اكنون با اينان برابر شمرده مى شوم؟!
ولى به ناچار [ و براى حفظ اسلام ،] با آنان در فرود و اوج ، همگام و همراه شدم ؛ امّا يكى به كينه از من كناره گزيد و ديگرى به برادر زنش گرويد و چيزهايى ديگر ، تا اين كه سومى (عثمان) به پا خاست و خورد و شكم را پر و تهى ساخت و خويشاوندانش به همراه او به خوردن و بُردن مال خدا برخاستند و چون شتران،كه گياهِ بهار را مى خورند، آن را بلعيدند ، تا آن كه رشته هايش پنبه شد و كارهايش سبب قتلش گرديد و پرخورى اش سرنگونش ساخت .
ناگهان با شگفتى ديدم كه مردم ، به انبوهىِ يال كفتار ، از هر سو به من هجوم آورده اند ، چندان كه حسن و حسين ۱ پايمال شدند و دو پهلوى جامه ام دريده گشت ؛ [ مردم ]چون گله گوسفند ، گرد مرا گرفتند .
آن گاه كه [ بيعتشان را پذيرفتم و] به كار برخاستم ، گروهى پيمان شكستند و گروهى از دين بيرون رفتند و گروهى ستم ، پيشه كردند . گويى اين سخن خدا را نشنيده بودند كه مى فرمايد : «اين سراى آخرت ، از آنِ كسانى است كه برترى نمى جويند و راه تبهكارى نمى پويند؛ و فرجام [ نيك] ، از آنِ پرهيزگاران است» !
آرى . به خدا سوگند ، آن را شنيدند و فهميدند ؛ ليكن دنيا در ديده شان زيبا آمد و زينت هايش در چشمانشان بدرخشيد .
هان! سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، اگر حضور بيعت كنندگان نبود و وجود ياوران ، حجّت را بر من تمام نمى كرد و [ نيز ]اگر خداوند از عالِمان ، پيمان نگرفته بود كه شكمبارگىِ ستمگر و گرسنگى ستم ديده را بر نتابند ، افسار خلافت را بر گُرده اش مى انداختم و پايانش را چون آغازش مى انگاشتم و آن گاه مى ديديد كه دنيايتان ، نزد من ، خوار است و به اندازه آب عطسه بزى نمى ارزد» .
مى گويند : چون سخن به اين جا رسيد ، مردى عراقى نزديك رفت و نامه اى به امام عليه السلام داد . گفته شده كه در آن ، پرسش هايى(خواسته هايى) بود كه پاسخ آنها را مى خواست.
پس ، امام عليه السلام بدان نگريست و چون از خواندن آن فارغ شد ، ابن عبّاس گفت : اى امير مؤمنان! كاش دنباله سخن را ادامه دهى .
امام عليه السلام فرمود : «هيهات ، ابن عبّاس! [ چنين چيزى ناشدنى است] . آن ، شِقْشِقه اى ۲ بود كه بيرون آمد و به جاى خود بازگشت» .
ابن عبّاس مى گويد : به خدا سوگند ، هرگز بر هيچ سخنى ، چنان كه بر اين سخن افسوس خوردم ، افسوس نخوردم كه چرا نشد امير مؤمنان ، سخن خود را به آن جا كه مى خواست ، برسانَد!

1.واژه «حَسَنان» كه در اين جا به «حسن و حسين» ترجمه شد ، به گونه هاى ديگرى نيز خوانده و ترجمه شده است (ر .ك : ترجمه استاد سيّد جعفر شهيدى از نهج البلاغة) .

2.شِقشِقَه ، پاره گوشتى است كه شتر به هنگام بانگ زدن ، از گوشه دهانْ بيرون مى دهد و درنگ آن در بيرون از دهان ، بسيار كوتاه است .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
82

3 / 6

شِقشِقَةٌ هَدَرَتْ !

۱۰۷۸.الإمام عليّ عليه السلامـ مِن خُطبَةٍ لَه عليه السلام ـ: أما وَاللّهِ لَقَد تَقَمَّصَها ۱ فُلانٌ ، وإنَّهُ لَيَعلَمُ أنَّ مَحلّي مِنها مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الرَّحا ، يَنحَدِرُ عَنِّي السَّيلُ ، ولا يَرقى إلَيَّ الطَّيرُ ؛ فَسَدَلتُ دونَها ثَوبا ، وطَوَيتُ عَنها كَشحا ، وطَفِقتُ أرتَئي بَينَ أن أصولَ بِيَدٍ جَذّاءَ ۲ ، أو أصبِرَ عَلى طَخيَةٍ ۳ عَمياءَ ، يَهرَمُ فيهَا الكَبيرُ ، ويَشيبُ فيهَا الصَّغيرُ ، ويَكدَحُ فيها مُؤمِنٌ حَتّى يَلقى رَبَّهُ !
فَرَأَيتُ أنَّ الصَّبرَ عَلى هاتا أحجى ، فَصَبَرتُ وفِي العَينِ قَذىً ۴ ، وفِي الحَلقِ شَجا ۵ ، أرى تُراثي نَهبا ، حَتّى مَضَى الأَوَّلُ لِسَبيلِهِ ، فَأَدلى بِها إلى فُلانٍ بَعدَهُ .
ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَولِ الأَعشى :

شَتّانَ ما يَومي عَلى كورِها۶
ويومُ حَيَّان أخي جابِرِ

فَياعَجَبا ! ! بَينا هُوَ يَستَقيلُها في حَياتِهِ إذ عَقَدَها لِاخَرَ بَعدَ وَفاتِهِ ـ لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرعَيهَا ! ـ فَصَيَّرَها في حَوزَةٍ خَشناءَ يَغلُظُ كَلمُها ، ويَخشُنُ مَسُّها ، ويَكثُرُ العِثارُ فيها ، وَالاِعتِذارُ مِنها ، فَصاحِبُها كَراكِبِ الصَّعبَةِ إن أشنَقَ لَها خَرَمَ ، وإن أسلَسَ لَها تَقَحَّمَ ، فَمُنِيَ النّاسُ ـ لَعَمرُ اللّهِ ـ بِخَبطٍ وشِماسٍ ، وتَلَوُّنٍ وَاعتِراضٍ ؛ فَصَبَرتُ عَلى طولِ المُدَّةِ ، وشِدَّةِ المِحنَةِ ؛ حَتّى إذا مَضى لِسَبيلِهِ جَعَلَها في جَماعَةٍ زَعَمَ أنّي أحَدُهُم ، فَيا للّهِِ وَلِلشّورى ! مَتَى اعتَرَضَ الرَّيبُ فِيَّ مَعَ الأَوَّلِ مِنهُم ، حَتّى صِرتُ اُقرَنُ إلى هذِهِ النَّظائِرِ ! لكِنّي أسفَفتُ إذ أسفّوا ، وطِرتُ إذ طاروا ؛ فَصَغا رَجُلٌ مِنهُم لِضِغنِهِ ، ومالَ الآخَرُ لِصِهرِهِ ، مَعَ هَنٍ وهَنٍ ، إلى أن قامَ ثالِثُ القَومِ نافِجا حِضنَيهِ ، بَينَ نَثيلِهِ ومُعتَلَفِهِ ، وقامَ مَعَهُ بَنو أبيهِ يَخضَمونَ مالَ اللّهِ خِضمَةَ الإِ بِلِ نِبتَةَ الرَّبيعِ ، إلى أنِ انتكَثَ عَلَيهِ فَتلُهُ ، وأجهَزَ عَلَيهِ عَمَلُهُ ، وكَبَتَ بِهِ بَطنَتُهُ !
فَما راعَني إلّا وَالنّاسُ كَعُرفِ الضَّبُعِ إلَيَّ ، يَنثالونَ عَلَيَّ مِن كُلِّ جانِبٍ ، حَتّى لَقَد وُطِئَ الحَسَنانِ ، وشُقَّ عِطفايَ ، مُجتَمِعينَ حَولي كَرَبيضَةِ الغَنَمِ ، فَلَمّا نَهَضتُ بِالأَمرِ نَكَثَت طائِفَةٌ ، ومَرَقَت اُخرى ، وقَسَطَ آخَرونَ : كَأَنَّهُم لَم يَسمَعُوا اللّهَ سُبحانَهُ يَقولُ : «تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»۷ بَلى ! وَاللّهِ لَقَد سَمِعوها ووَعَوهَا ، ولكِنَّهُم حَلِيَتِ الدُّنيا في أعيُنِهِم وراقَهُم زِبرِجُها !
أما وَالَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ ، وَبَرأَ النَّسَمَةَ ، لَولا حُضورُ الحاضِرِ ، وقِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ ، وما أخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَماءِ ألّا يُقارّوا عَلى كِظَّةِ ظالِمٍ ، ولا سَغَبِ مَظلومٍ ، لَأَلقَيتُ حَبلَها عَلى غارِبِها ، ولَسَقيتُ آخِرَها بِكَأسِ أوَّلِها ، ولَأَلفَيتُم دُنياكُم هذِهِ أزهَدَ عِندي مِن عَفطَةِ عَنْزٍ !
قالوا : وقامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ السَّوادِ عِندَ بُلوغِهِ إلى هذَا المَوضِعِ مِن خُطبَتِهِ ، فَناوَلَهُ كِتابا ـ قيلَ : إنَّ فيهِ مَسائِلَ كانَ يُريدُ الإِجابَةَ عَنها ـ فَأَقبَلَ يَنظُرُ فيهِ ، فَلَمّا فَرَغَ مِن قِراءَتِهِ ، قالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ : يا أميرَ المُؤمِنينَ، لَوِ اطَّرَدَت خُطبَتُكَ مِن حَيثُ أفضَيتَ!
فَقالَ : هَيهاتَ يَابنَ عَبّاسٍ ! تِلكَ شِقشِقَةٌ هَدَرَت ثُمَّ قَرَّت !
قالَ ابنُ عَبّاسٍ : فَوَاللّهِ ، ما أسَفتُ عَلى كَلامٍ قَطُّ كَأَسَفي عَلى هذَا الكَلامِ ألّا يَكونَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام بَلَغَ مِنهُ حَيثُ أرادَ . ۸

1.قمصتُه قميصا : إذا ألبسته ، وأراد بالقميص الخلافة ، وهو من أحسن الاستعارات (النهاية : ج ۴ ص ۱۰۸ «قمص») .

2.جَذَّاء : مقطُوعة ، كنّى به عن قُصور أصحابه وتقاعُدِهم عن الغَزوِ ؛ فإنّ الجندَ للأمير كاليد (النهاية : ج ۱ ص ۲۵۰ «جذذ») .

3.طخية عمياء : أي ظلمة لا يُهتدى فيها للحقّ ، وكنّى بها عن التباس الاُمور في أمر الخلافة (مجمع البحرين : ج ۱ ص ۲۷۹ «جذذ») .

4.القَذى : ما يقع في العين والماء والشراب من تُراب أو تِبْن أو وسخ أو غير ذلك (النهاية : ج ۴ ص ۳۰ «قذا») .

5.ما يَنْشَبُ في الحَلْق من عظمٍ ونحوه فَيُغَصُّ به (مجمع البحرين : ج ۲ ص ۹۳۲ «شجا») .

6.الكُور ـ بالضمّ ـ : الرَّحل ، وقيل : الرَّحل بأداته (لسان العرب : ج ۵ ص ۱۵۴ «كور») .

7.القصص : ۸۳ .

8.نهج البلاغة : الخطبة ۳ ، الإرشاد : ج ۱ ص ۲۸۷ ، معاني الأخبار : ص ۳۶۱ ح ۱ ، علل الشرائع : ص ۱۵۰ ح ۱۲ ، الأمالي للطوسي : ص ۳۷۲ ح ۸۰۳ ، الاحتجاج : ج ۱ ص ۴۵۲ ح ۱۰۵ ، المناقب لابن شهر آشوب : ج ۲ ص ۲۰۴ ، نثر الدرّ : ج ۱ ص ۲۷۴ ؛ تذكرة الخواصّ : ص ۱۲۴ كلّها نحوه .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی؛ مهریزی، مهدی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 62034
صفحه از 588
پرینت  ارسال به