۶۰۰.تذكرة الخواصّـ به نقل از ابوذر غفارى ـ: روزى نماز ظهر را در مسجد خواندم و پيامبر خدا حضور داشت. بينوايى به گدايى برخاست و كسى چيزى به او نداد. على عليه السلام در ركوع بود. پس با انگشتش به بينوا اشاره كرد و مسكين، انگشتر را از انگشت او گرفت.
پيامبر صلى الله عليه و آله كه شاهد آن حادثه بود، سرش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت : «خدايا! برادرم موسى از تو درخواست كرد و گفت : «خدايا! سينه ام را برايم بگشاى و كارم را برايم آسان كن ... و او را در كارم شريك گردان» ، پس آيه اى بر او نازل كردى كه : «به زودى تو را با برادرت نيرومند مى سازيم و براى شما ، تسلّطى قرار مى دهيم كه دستشان به شما نرسد» .
خدايا! من محمّد، برگزيده و پيامبر تو هستم. پس، سينه ام را برايم بگشاى و كارم را برايم آسان كن و وزيرى (دستْ يارى) از خانواده ام برايم قرار ده ، على را ، و با او پشتوانه ام (يا پشتم) را نيرومند بدار».
به خدا سوگند، پيامبر صلى الله عليه و آله دعايش را تمام نكرده بود كه جبرئيل عليه السلام از نزد خداى متعال فرود آمد و گفت : اى محمّد! بخوان : «تنها ولىّ شما، خدا و پيامبر اوست و [ نيز ]مؤمنانى كه نماز مى گزارند و در حال ركوع، صدقه مى دهند» .