17
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2

فصل سوم : احاديث خلافت

3 / 1

آيا جانشينى انتخاب نمى كنى؟

۴۲۲.المعجم الكبيرـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ: پيامبر خدا مرا در ليلة الجِن ۱ ، به دنبال خود برد. به همراه او رفتم تا به بالاى مكّه رسيديم. پس برايم خطّى كشيد و فرمود : «از اين جا جلوتر نيا». سپس به شتاب از كوه ها بالا رفت و ديدم كه مردانى از قلّه كوه ها بر او فرود مى آيند، تا آن جا كه ميان من و او حايل شدند. پس شمشير از نيام بركشيدم و[ با خود ]گفتم : شمشير مى زنم تا پيامبر خدا را نجات دهم، كه گفته اش يادم آمد : «حركت مكن تا به نزدت بيايم».
در همين حال بودم تا آن كه سپيده دميد و پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و من ايستاده بودم.فرمود: «پيوسته بدين حال بوده اى؟».
گفتم : اگر يك ماه هم مى ماندى، حركت نمى كردم تا بيايى. سپس آنچه را كه مى خواستم انجام دهم، برايش گفتم.
فرمود : «اگر حركت مى كردى، همديگر را تا قيامت نمى ديديم».
سپس انگشتانش را در ميان انگشتانم كرد و فرمود : «به من وعده داده شده است كه جن و اِنس، به من ايمان مى آورند. انسان ها ايمان آورده اند و جنّيان را هم كه ديدى».و فرمود: «گمان مى كنم كه مرگم نزديك شده است».
گفتم : اى پيامبر خدا! آيا ابو بكر را جانشين خود نمى كنى؟
از من رو گردانْد. فهميدم كه با او موافق نيست. گفتم : اى پيامبر خدا! آيا عمر را جانشين خود نمى سازى؟
[ باز] از من رو گردانْد و فهميدم كه با او هم موافق نيست.
گفتم : اى پيامبر خدا! آيا على را جانشين خود نمى كنى؟
فرمود : «همان است. سوگند به آن كه جز او خدايى نيست، اگر با او بيعت كنيد و از او فرمان بَريد، همه شما را به بهشت ، وارد مى كنم».

1.يكى از شب ها در ماه هاى پايانىِ عمر پيامبر صلى الله عليه و آله كه در آن شب ، نمايندگانى از جنّيان ، براى اسلام آوردن ، به حضور ايشان رسيدند . وقايع آن شب را در احاديث همين باب ، بخوانيد. (م)


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2
16

الفصل الثالث : أحاديث الخلافة

3 / 1

أ لا تَستَخلِفُ ؟

۴۲۲.المعجم الكبير عن عبد اللّه بن مسعود :اِستَتبَعَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَيلَةَ الجِنِّ ، فَانطَلَقتُ مَعَهُ حَتّى بَلَغنا أعلى مَكَّةَ ، فَخَطَّ عَلَيَّ خِطَّةً وقالَ : لا تَبرَح . ثُمَّ انصاعَ ۱ في أجبالٍ ، فَرَأَيتُ الرِّجالَ يَتَحَدَّرونَ عَلَيهِ مِن رُؤوسِ الجِبالِ ، حَتّى حالوا بَيني وبَينَهُ ، فَاختَرَطتُ السَّيفَ وقُلتُ : لَأَضرِبَنَّ حَتَّى أستَنقِذَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ ذَكَرتُ قَولَهُ : «لا تَبرَح حَتّى آتِيَكَ» ـ قالَ : ـ فَلَم أزَل كَذلِكَ حَتّى أمَّنَا الفَجرُ ، فَجاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وأنَا قائِمٌ ، فقَالَ : ما زِلتَ عَلى حالِكَ ؟ قُلتُ : لَو لَبِثتَ شَهرا ما بَرِحتُ حَتّى تَأتِيَني . ثُمَّ أخبَرتُهُ بِما أرَدتُ أن أصنَعَ ، فَقالَ : لَو خَرَجتَ مَا التَقَيتُ أنَا ولا أنتَ إلى يَومِ القِيامَةِ !
ثُمَّ شَبَّكَ أصابِعَهُ في أصابِعي ، فَقالَ : إنّي وُعِدتُ أن يُؤمِنَ بِيَ الجِنُّ وَالإِنسُ ؛ فَأَمَّا الإِنسُ فَقَد آمَنَت بي ، وأمَّا الجِنُّ فَقَد رَأَيتَ ـ قالَ : ـ وما أظُنُّ أجلي إلّا قَدِ اقتَرَبَ .
قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أ لا تَستَخلِفُ أبا بَكرٍ ! فَأَعرَضَ عَنّي ، فَرَأيَتُ أنَّهُ لَم يُوافِقهُ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أ لا تَستَخلِفُ عُمَرَ ! فَأَعرَضَ عَنّي ، فَرَأَيتُ أنَّهُ لَم يُوافِقُه . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أ لا تَستَخلِفُ عَلِيّا ! ! قالَ : ذاكَ ، وَالَّذي لا إلهَ غَيرُهُ لَو بايَعتُموهُ وأطَعتُموهُ أدخَلتُكُمُ الجَنَّةَ أكتَعينَ ۲ . ۳

1.انصاع القوم : ذهبوا سِراعا (لسان العرب : ج ۸ ص ۲۱۴ «صوع») .

2.أكتعين : تأكيد أجمعين (النهاية : ج ۴ ص ۱۴۹ «كتع») .

3.المعجم الكبير : ج ۱۰ ص ۶۷ ح ۹۹۶۹ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 79097
صفحه از 596
پرینت  ارسال به