217
دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2

فصل دهم : حديث غدير

10 / 1

واقعه غدير ۱

قرآن

«اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، برسان ، كه اگر چنين نكنى، رسالتش را نگزارده اى و خداوند، تو را از مردم حفظ مى كند. خداوند، كافران را هدايت نمى كند» .

حديث

۷۶۳.الغدير :در سال دهم هجرت، پيامبر خدا تصميم به حج گزاردن گرفت و آن را به مردم اعلام كرد. مردم فراوانى به مدينه آمدند تا در حج به او اقتدا كنند؛ حجّى كه حجّة الوداع، حَجّة الاسلام، حَجّة البلاغ، حَجّة الكمال و حَجّة التمام خوانده مى شود و پيامبر صلى الله عليه و آله پس از هجرت تا زمان وفاتش ، بجز آن، حجّى نگزارد.
پيامبر صلى الله عليه و آله غسل كرد و به خود ، روغن ماليد و موهايش را شانه زد و تنها با دو لباس صُحارى ، ۲ يعنى : پيراهن و لُنگ، در روز شنبه، پنج يا شش روز مانده به آخر ذى قعده، از مدينه بيرون آمد و همه زنان خود را در كجاوه ها با خود برد. اهل بيتش و نيز عموم مهاجر و انصار و هر كس از قبيله هاى عرب و توده مردم كه خواست، هم با او آمدند.
هنگام خروجش از مدينه، آبله يا حصبه اى آمد كه بسيارى از مردم را از حج گزاردن با او باز داشت و با اين همه، همراه او آن قدر جمعيت بود كه شمار [ دقيق ]آن را جز خداى متعال نمى داند. گاه گفته مى شود كه نود هزار نفر با او حركت كردند. گاه ، صد و چهارده هزار نفر و گاه ، صد و بيست هزار ؛ حتّى صد و بيست و چهار هزار و بيشتر از اين هم گفته شده است و اين ، تنها تعداد كسانى است كه با او (از مدينه) حركت كردند ؛ امّا تعداد كسانى كه با او حج گزاردند، بيش از آن است، مانند كسانى كه در مكّه ساكن بودند و يا كسانى كه با على (امير مؤمنان) و ابو موسى از يمن آمدند.
پيامبر صلى الله عليه و آله شب يك شنبه را در مَلَل ۳ به صبح آورد و سپس حركت كرد و هنگام غروب به شَرَف السيّاله ۴ رسيد و نماز مغرب و عشا را در آن جا خواند. نماز صبح را در عِرْق الظُبْيه گزارد و در رَوحاء ۵ توقف كرد. سپس از روحاء، حركت كرد و نماز عصر را در مُنصرَف ۶ و نماز مغرب و عشا را در متعشّى گزارد و همان جا هم خوابيد و نماز صبح را در اَثايه گزارد و صبح روز سه شنبه در عَرْج ۷ بود. آن حضرت صلى الله عليه و آله در لَحْى جَمَل (گردنه جحفه) حجامت كرد و روز چهارشنبه در سُقياء ۸ توقف كرد و صبح را در ابواء ۹ به سر برد و همان جا نماز خواند. سپس از ابواء حركت كرد و روز جمعه در جُحفه ۱۰ توقف كرد و از آن جا به قُدَيد ۱۱ رفت و شنبه در آن جا بود و روز يك شنبه در عُسفان . ۱۲
سپس حركت كرد و چون به غميم ۱۳ رسيد، پيادگان به او برخوردند و صف و از پياده روى شكايت كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «از پويه ، راه رفتنى سريع، امّا نه چون دويدن ، كمك بگيريد». پس همين گونه راه رفتند و آسوده شدند.
[ پيامبر صلى الله عليه و آله ] روز دوشنبه در مَرُّ الظَهران ۱۴ بود و تا نزديكى شب از آن جا نرفت و غروب آفتاب را در سَرِف ۱۵ بود ؛ امّا نماز مغرب را تا وارد مكّه (حرم) نشد، نخواند و چون به ميان دو گردنه رسيد، شب را ماند و روز سه شنبه داخل شهر مكّه شد.
[ پيامبر صلى الله عليه و آله ] چون مناسك حج را به پايان برد، با همان جمعيّت انبوه به سوى مدينه بازگشت و چون در روز پنج شنبه ، هجدهم ذى حجّه ، به غدير خم ۱۶ در جُحفه ، جايى كه راه هاى مدينه و مصر و عراق از هم جدا مى شدند ، رسيد، جبرئيل امين با اين آيه از سوى خدا بر او فرود آمد كه : «اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، برسان...» را آورد و به او فرمان داد كه على عليه السلام را براى مردم به عنوان رهبر معرّفى كند و آنچه را درباره ولايت او و وجوب اطاعت از او بر همه، نازل شده است ، به آنان برساند.
جلوى جمعيّت،نزديك جُحفه بود.از اين رو پيامبر خدا فرمان داد كسانى كه جلو رفته اند، باز آيند و حاضران نيز در همان جا به انتظار آنان كه هنوز نيامده اند، بنشينند. نيز از نشستن در سايه پنج درخت بزرگ طَلْح (خارِ) نزديك به هم منع كرد و آن گاه كه مردمْ جاى گرفتند، زير آنها روفته شد و چون اذان ظهر گفته شد، [ پيامبر صلى الله عليه و آله ]به سوى آنها رفت و در زير آنها با مردم نماز گزارد. روزى به شدّت گرم بود و هر كس، گوشه اى از ردايش را بر سر مى كشيد و گوشه اى ديگر را از شدّت گرما زير پاهايش مى نهاد.
بر روى درخت هاى طلح سايبانى پارچه اى در برابر خورشيد براى پيامبر خدا آماده ساختند و چون نمازش را به پايان برد، در ميان مردم و بر روى كجاوه هاى شتران، به سخنرانى برخاست و صدايش را بلند كرد و به همه رساند و گفت : «سپاس ، از آنِ خداست و از او كمك مى گيريم و به او ايمان داريم و بر او توكّل مى كنيم و از شرارت هاى نفْس و كارهاى زشتمان، به او پناه مى بريم ؛ همو كه چون كسى را گم راه گذارد، هدايتگرى نخواهد داشت و چون كسى را هدايت كند، گم راه كننده اى ندارد و گواهى مى دهم به يكتايى خدا و بندگى و رسالت محمّد.
امّا بعد ؛ اى مردم! خداى ريزبينِ آگاه به من خبر داد كه عمر هر پيامبر، نصف عمر پيامبر پيش از اوست و از اين رو، من به زودى دعوت حق را اجابت مى كنم. [ درباره رسالت] از من بازخواست مى شود و همچنين از شما. چه پاسخى داريد؟».
گفتند : گواهى مى دهيم كه تو رساندى و خيرخواهى كردى و كوشش نمودى. پس خدا به تو جزاى خير دهاد!
گفت : «آيا به اين كه خدايى جز خداوند يكتا نيست و محمّد، بنده و فرستاده اوست و بهشت و دوزخش حقيقت دارد و مرگ حق است، گواهى نمى دهيد و به اين كه قيامت، بى هيچ ترديدى آمدنى است و خداوند ، همه آرميدگان قبرها را برمى انگيزد؟». گفتند : چرا، به اين گواهى مى دهيم.
گفت : «خدايا! تو گواه باش». سپس گفت : «اى مردم! آيا نمى شنويد؟». گفتند : چرا .
گفت : «من پيش از شما، به حوض [ كوثر] وارد مى شوم و شما، در كنار آن نزد من مى آييد. پهناى آن حوض به اندازه [ فاصله ]ميان صنعا ۱۷ و بُصرى ۱۸ است و جام هاى آن، سيمين و به عدد ستارگان. پس بنگريد كه درباره ثقلين (دو چيز گران سنگ) ، بعد از من ، چگونه رفتار مى كنيد».
كسى ندا داد : اى پيامبر خدا! اين دو چه هستند؟
گفت : «ثقل بزرگ تر، كتاب خداست كه يك سرش در دست خداى عز و جل و سر ديگرش در دستان شماست. پس به آن ، چنگ درزنيد تا گم راه نگرديد ؛ و ديگرى كوچك تر است : [ يعنى ]خاندانم. و خداى ريزبينِ آگاه به من خبر داده است كه هرگز آن دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [ كوثر] من مى آيند ، و من، اين را از پروردگارم براى آن دو خواستم. پس بر آنها پيشى مگيريد، كه هلاك مى شويد و از آنها عقب نمانيد، كه هلاك مى شويد».
سپس دست على عليه السلام را گرفت و آن را تا آن جا بالا برد ، كه سفيدى زير بغل هر دو پيدا شد ، و همه مردم ، او را شناختند.
آن گاه گفت : «اى مردم! چه كسى به مؤمنان از خود آنان سزاوارتر است؟». گفتند : خدا و پيامبرش داناترند.
گفت : «خدا، مولاى من است و من مولاى مؤمنانم و به آنان از خودشان سزاوارتر. پس، هركه من مولاى اويم، على مولاى اوست». سه بارْ اين را گفت (و در نقل احمد، پيشواى حنبليان، «چهار بار» آمده است).
آن گاه گفت : «خدايا! با هركه با او دوستى مى ورزد، دوستى كن و با هركه با او دشمنى مى ورزد، دشمنى كن و هر كه او را دوست مى دارد، دوست بدار و هر كه دشمنش مى دارد، دشمن بدار و هركه يارى اش مى كند، يارى اش كن و هركه رهايش مى كند، رهايش كن و حق را بر مدار او بچرخان. هان! حاضران به غايبان برسانند».
هنوز متفرّق نشده بودند كه [ جبرئيل،] امين وحى الهى، آيه : «امروز دينتان را برايتان به كمال رساندم و نعمتم را بر شما كامل كردم» تا آخر آيه، را آورد.
پيامبر خدا گفت : «اللّه اكبر بر كمال يافتن دين و كامل شدن نعمت و رضايت پروردگار به رسالتم و ولايت على پس از من!».
سپس جمعيّت، تهنيت گويى بر امير مؤمنان ـ درودهاى خدا بر او باد! ـ را آغاز كردند و از جمله كسانى كه پيشاپيش ديگر صحابه بر او تهنيت گفتند، ابو بكر و عمر بودند كه هر يك مى گفتند : به به! اى پسر ابو طالب! تو مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمان شدى.
ابن عبّاس نيز گفت : به خدا سوگند، [ ولايت على عليه السلام ] در گردن مردم، تثبيت شد.
حَسّان گفت : اى پيامبر خدا! به من اجازه بده تا اشعارى را درباره على برايت بسرايم تا آنها را بشنوى . گفت : «با بركت خدا بگو».
حسّان برخاست و گفت : اى گروه مشايخ قريش! شعرم را در دنباله گواهى پيامبر خدا بر ولايت ـ كه گذشت ـ ، مى سرايم . و سرود:

در روز غدير و در خم، پيامبرشان ندايشان مى دهد
پس به نداى رسول ، گوش فرا ده!۱۹

اين، سخنى به اجمال در واقعه غدير است و تفصيل نقل هاى آن به زودى مى آيد. امّت بر اين واقعه، اتّفاق دارند و در جهان و بر روى زمين، واقعه اسلامى ديگرى به نام «غدير» وجود ندارد و چنانچه گفته شود، «روز غدير»، جز به همين واقعه باز نمى گردد و اگر نام مكانش برده شود، منظور ، همين محلّ معروف نزديك به جحفه است و هيچ يك از كاوشگران و پژوهشگران، جز آن را نمى شناسند.

1.براى آشنايى و آگاهى بيشتر با اين واقعه ، به نقشه ها و تصاوير پايان كتاب مراجعه شود .

2.صُحار ، جايى در يمن است كه لباس هايى را بدان جا منسوب مى دارند (النهاية : ج ۳ ص ۱۲) .

3.ملل ، صحيح است و نه «يَلَمْلَم» كه در متن الغدير آمده است . از عايشه نقل شده است كه پيامبر خدا شب يك شنبه را در مَلَل، به فاصله يك شب راه از مدينه، به سر برد. سپس حركت كرد و در «شَرَف السيّاله» ، شام خورد و نماز صبح را در «عِرق الظُّبيه» گزارد (معجم البلدان : ج ۳ ص ۳۳۶).

4.شَرَف السَيّاله، جايى ميان ملل و روحاست (معجم البلدان : ج ۳ ص ۳۳۶) .

5.رَوْحاء، جايى ميان مكّه و مدينه، به فاصله سى يا چهل ميلى مدينه است و به اين خاطر «روحاء» ناميده شده است كه وسيع و باز است (معجم البلدان : ج ۳ ص ۷۶) .

6.مُنصرَف، جايى ميان مكّه و بدر است كه ميان آن دو، چهار بريد (شانزده فرسنگ) فاصله است (معجم البلدان : ج ۵ ص ۲۱۱) .

7.عَرْج، گردنه اى در جاده ميان مكّه و مدينه است (تقويم البلدان : ص ۷۹) .

8.سُقياء، بخش مركز دهستان «فُرع» است كه ميان آن دو از سوى جُحفه ، نوزده ميل فاصله است (معجم البلدان : ج ۳ ص ۲۲۸) .

9.ابواء، روستايى در شمال مدينه و نزديك به آن است كه تا جُحفه هشت فرسنگ فاصله دارد. قبر مادر مكرّم رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن جا قرار دارد (ر . ك : معجم البلدان : ج ۱ ص ۷۹) .

10.جحفه، نزديك به رابُغ ، و ميقات حاجيان مصر و شام است (تقويم البلدان : ص ۸۰) .

11.قُدَيد، نام جايى در نزديكى مكّه است (معجم البلدان : ج ۴ ص ۲۴۱) ، نيز ، ر . ك : ج ۱ ص ۵۹۵ (وصايت على از سوى خداست).

12.عُسفان، جايى براى فرود آمدن حاجيان است، به فاصله يك روز راه پياده از خليص در جنوب (تقويم البلدان : ص ۸۲) .

13.همان كُراع الغميم است، دره جلوى عُسفان به فاصله هشت ميلى (معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۴۳) .

14.ظَهران، دره اى نزديك به مكّه است كه روستايى به نام «مرّ» در كنار آن قرار دارد. براى همين «مرّالظهران» ناميده مى شود (معجم البلدان : ج ۴ ص ۶۳) .

15.سَرِف، جايى در شش ميلى مكّه است. پيامبر خدا در آن جا با ميمونه، دختر حارث ، ازدواج كرد. محلّ درگذشت ميمونه نيز همان جاست (معجم البلدان : ج ۳ ص ۲۱۲) .

16.خم، دره اى در كنار جحفه در ميان راه مكّه و مدينه است كه بركه اى (غديرى) در آن قرار دارد. پيامبر خدا در آن جا خطبه خواند (معجم البلدان : ج ۲ ص ۳۸۹) .

17.صنعا، پايتخت يمن كه در جنوب حجاز و شمال شهر عَدَن واقع است و از مهم ترين شهرهاى يمن و جزيرة العرب در آن روزگار بوده است.

18.بُصرى، شهرى در نود كيلومترى جنوب شرقى دمشق است. اين شهر در روزگار روميان اهميتى بسزا داشت و در سال سيزدهم هجرى به دست خالد بن وليد ، فتح گرديد.

19.ر . ك : ص ۳۰۵ (اشعار حسّان بن ثابت) .


دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2
216

الفصل العاشر : حديث الغدير

10 / 1

واقِعَةُ الغَديرِ

الكتاب

«يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَـفِرِينَ» . ۱

الحديث

۷۶۳.الغدير :أجمَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الخُروجَ إلَى الحَجِّ في سَنَةِ عَشرٍ مِن مُهاجَرِهِ ، وأذَّنَ فِي النّاسِ بِذلِكَ ، فَقَدِمَ المَدينَةَ خَلقٌ كَثيرٌ ؛ يَأتَمّونَ بِهِ في حِجَّتِهِ تِلكَ الَّتي يُقالُ عَلَيها : حِجَّةُ الوَداعِ ، وحِجَّةُ الإِسلامِ ، وحِجَّةُ البَلاغِ ، وحِجَّةُ الكَمالِ ، وحِجَّةُ التَّمامِ ولَم يَحُجَّ غَيرَها مُنذُ هاجَرَ إلى أن تَوَفّاهُ اللّهُ .
فَخَرَجَ صلى الله عليه و آله مِنَ المَدينَةِ مُغتَسِلاً مُتَدَهِّناً مُتَرَجِّلاً ۲ مُتَجَرِّدا في ثَوبَينِ صُحارِيَّينِ ۳ ؛ إزارٍ ورِداءٍ ، وذلِكَ يَومُ السَّبتِ لِخَمسِ لَيالٍ أو سِتٍّ بَقينَ مِن ذِي القَعدَةِ ، وأخرَجَ مَعَهُ نِساءَهُ كُلَّهُنَّ فِي الهَوادِجِ ، وسارَ مَعَهُ أهلُ بَيتِهِ ، وعامَّةُ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، ومَن شاءَ اللّهُ مِن قَبائِلِ العَرَبِ وأفناءِ النّاسِ .
وعِندَ خُروجِهِ صلى الله عليه و آله أصابَ النّاسَ بِالمَدينَةِ جُدَرِيٌّ ـ بِضَمِّ الجيمِ وفَتحِ الدّالِ ، وبِفَتحِهِما ـ أو حَصبَةٌ ۴ مَنَعَت كَثيرا مِنَ النّاسِ مِنَ الحَجِّ مَعَهُ صلى الله عليه و آله ، ومَعَ ذلِكَ كانَ مَعَهُ جُموعٌ لا يَعلَمُها إلَا اللّهُ تَعالى ، وقَد يُقالُ : خَرَجَ مَعَهُ تِسعونَ ألفا ، ويُقالُ : مِائَةُ ألفٍ وأربَعَةَ عَشَرَ ألفا ، وقيلَ : مِائَةُ ألفٍ وعِشرونَ ألفا ، وقيلَ : مِائَةُ ألفٍ وأربَعَةٌ وعِشرونَ ألفا ، ويُقالُ : أكثَرُ مِن ذلِكَ ، وهذِهِ عِدَّةُ مَن خَرَجَ مَعَهُ .
وأمَّا الَّذينَ حَجّوا مَعَهُ فَأَكثَرُ مِن ذلِكَ ؛ كَالمُقيمينَ بِمَكَّةَ ، وَالَّذينَ أتَوا مِنَ اليَمَنِ مَعَ عَلِيٍّ أميرِ المُؤمِنينَ وأبي موسى .
أصبَحَ صلى الله عليه و آله يَومَ الأَحَدِ بِمَلَلٍ ۵ ، ثُمَّ راحَ فَتَعَشّى بِشَرَفِ السَّيّالَةِ ۶ ، وصَلّى هُناكَ المَغرِبَ وَالعِشاءَ ، ثُمَّ صَلَّى الصُّبحَ بِعِرقِ الظُّبيَةِ ، ثُمَّ نَزَلَ الرَّوحاءَ ۷ ، ثُمَّ سارَ مِنَ الرَّوحاءِ فَصَلَّى العَصرَ بِالمُنْصَرَفِ ۸ ، وصَلَّى المَغرِبَ وَالعِشاءَ بِالمُتَعَشّى ، وتَعَشّى بِهِ ، وصَلَّى الصُّبحَ بِالأَثايَةِ ، وأصبَحَ يَومَ الثُّلاثاءِ بِالعَرجِ ۹ ، وَاحتَجَمَ بِلَحيِ جَمَلٍ ؛ وهُوَ عَقَبَةُ الجُحفَةِ ، ونَزَلَ السُّقيا ۱۰ يَومَ الأَربَعاءِ ، وأصبَحَ بِالأَبواءِ ۱۱ ، وصَلّى هُناكَ ، ثُمَّ راحَ مِنَ الأَبواءِ ونَزَلَ يَومَ الجُمُعَةِ الجُحفَةَ ۱۲ ، ومِنها إلى قُدَيدٍ ۱۳ ، وسَبَتَ فيهِ ، وكانَ يَومَ الأَحَدِ بِعُسفانَ ۱۴ ، ثُمَّ سارَ ، فَلَمّا كانَ بِالغَميمِ ۱۵ اعتَرَضَ المُشاةُ فَصَفّوا صُفوفا فَشَكَوا إلَيهِ المَشيَ ، فَقالَ : اِستَعينوا بِالنَّسَلانِ ؛ مَشيٍ سَريعٍ دونَ العَدو ، فَفَعَلوا ، فَوَجَدوا لِذلِكَ راحَةً .
وكانَ يَومَ الإِثنَينِ بِمَرِّ الظَّهرانِ ۱۶ ، فَلَم يَبرَح حَتّى أمسى ، وغَرَبَت لَهُ الشَّمسُ بِسَرِفٍ ۱۷ ، فَلَم يُصَلِّ المَغرِبَ حَتّى دَخَلَ مَكَّةَ . ولَمَّا انتَهى إلَى الثَّنِيَّتَينِ باتَ بَينَهُما ، فَدَخَلَ مَكَّةَ نَهارَ الثُّلاثاءِ .
فَلَمّا قَضى مَناسِكَهُ ، وَانصَرَفَ راجِعا إلَى المَدينَةِ ـ ومَعَهُ مَن كانَ مِنَ الجُموعِ المَذكوراتِ ـ وَصَلَ إلى غَديرِ خُمٍّ ۱۸ مِنَ الجُحفَةِ الَّتي تَتَشَعَّبُ فيها طُرُقُ المَدَنِيّينَ وَالمِصرِيّينَ وَالعراقِيّينَ ، وذلِكَ يَومُ الخَميسِ الثّامِنَ عَشَرَ مِن ذِي الحِجَّةِ ، نَزَلَ إلَيهِ جَبرَئيلُ الأَمينُ عَنِ اللّهِ بِقَولِهِ : «يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ» الآيَةَ ، وأمَرَهُ أن يُقيمَ عَلِيّا عَلَما لِلنّاسِ ، ويُبَلِّغَهُم ما نَزَلَ فيهِ مِنَ الوِلايَةِ وفَرضِ الطّاعَةِ عَلى كُلِّ أحَدٍ .
وكانَ أوائِلُ القَومِ قَريبا مِنَ الجُحفَةِ ، فَأَمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُرَدَّ مَن تَقَدَّمَ مِنهُم ، ويُحبَسَ مَن تَأَخَّرَ عَنهُم في ذلِكَ المَكانِ ، ونَهى عَن سَمُراتٍ ۱۹ خَمسٍ مُتَقارِباتٍ دَوحاتٍ عِظامٍ أن لا يَنزِلَ تَحتَهُنّ أحَدٌ ، حَتّى إذا أخَذَ القَومُ مَنازِلَهُم فَقُمّ ۲۰ ما تَحتَهُنَّ ، حَتّى إذا نودِيَ بِالصَّلاةِ ـ صَلاةِ الظُّهرِ ـ عَمَدَ إلَيهِنَّ ، فَصَلّى بِالنّاسِ تَحتَهُنَّ ، وكانَ يَوما هاجِرا ۲۱ ؛ يَضَعُ الرَّجُلُ بَعضَ رِدائِهِ عَلى رَأسِهِ ، وبَعضَهُ تَحتَ قَدَمَيهِ مِن شِدَّةِ الرَّمضاءِ .
وظُلِّلَ لِرَسولِ اللّهِ بِثَوبٍ عَلى شَجَرَةِ سَمُرَةٍ مِن الشَّمسِ . فَلَمَّا انصَرَفَ صلى الله عليه و آله مِن صَلاتِهِ قامَ خَطيبا وَسَطَ القَومِ ، عَلى أقتابِ الإِبِلِ ، وأسمَعَ الجَميعَ ، رافِعا عَقيرَتَهُ ، فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ ، ونَستَعينُهُ ونُؤمِنُ بِهِ ، ونَتَوَكَّلُ عَلَيهِ ، ونَعوذُ بِاللّهِ مِن شُرورِ أنفُسِنا ، ومِن سَيِّئاتِ أعمالِنا ، الَّذي لا هادِيَ لِمَن أضَلَّ ۲۲ ، ولا مُضِلَّ لِمَن هَدى ، وأشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ .
أمّا بَعدُ : أيُّهَا النّاسُ قَد نَبَّأَنِي اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُ لَم يُعَمَّر نَبِيُّ إلّا مِثلَ نِصفِ عُمُرِ الَّذي قَبلَهُ ، وإنّي اُوشِكُ أن اُدعى فَأُجيبَ ۲۳ ، وإنّي مَسؤولٌ وأنتُم مَسؤولونَ ، فَماذا أنتُم قائِلونَ ؟ قالوا : نَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ونَصَحتَ وجَهَدتَ ، فَجَزاكَ اللّهُ خَيرا . قالَ : أ لَستُم تَشهَدونَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأنَّ جَنَّتَهُ حَقٌّ ، ونارَهُ حَقٌّ ، وأنَّ المَوتَ حَقٌّ ، وأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وأنَّ اللّهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ! ! قالوا : بَلى نَشهَدُ بِذلِكَ. قالَ : اللّهُمَّ اشهَد .
ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ أ لا تَسمَعونَ ! قالوا : نَعَم . قالَ : فَإِنّي فَرَطٌ ۲۴ عَلَى الحَوضِ ، وأنتُم وارِدونَ عَلَيَّ الحَوضَ ، وإنَّ عَرضَهُ ما بَينَ صَنعاءَ ۲۵ وبُصرى ۲۶ ، فيهِ أقداحٌ عَدَدَ النُّجومِ مِن فِضَّةٍ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفوني فِي الثَّقَلَينِ ! ! فَنادى مُنادٍ : ومَا الثَّقَلانِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الثَّقَلُ الأَكبَرُ : كِتابُ اللّهِ ، طَرَفٌ بِيَدِ اللّهِ عزّ وجلّ ، وطَرَفٌ بِأَيديكُم ؛ فَتَمَسَّكوا بِهِ لا تَضِلّوا . وَالآخَرُ الأَصغَرُ : عِترَتي . وإنَّ اللَّطيفَ الخَبيرَ نَبَّأَني أنَّهُما لَن يَتَفَرَّقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَسَأَلتُ ذلِكَ لَهُما رَبّي ، فَلا تَقدَّموهُما ؛ فتَهلِكوا ، ولا تُقَصِّروا عَنهُما ؛ فَتَهلِكوا .
ثُمَّ أخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَرَفَعَها ـ حَتّى رُؤِيَ بَياضُ آباطِهِما وعَرَفَهُ القَومُ أجمَعونَ ـ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، مَن أولَى النّاسِ بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم ؟ قالوا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قال : إنَّ اللّهَ مَولايَ ، وأنَا مَولَى المُؤمِنينَ ، وأنَا أولى بِهِم مِن أنفُسِهِم ؛ فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ ـ يَقولُها ثَلاثَ مَرّاتٍ ، وفي لَفظِ أحمَدَ إمامَ الحَنابِلَةِ : أربَعَ مَرّاتٍ ـ ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، وأحِبَّ مَن أحَبَّهُ ، وأبغِض مَن أبغَضَهُ ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ ، وأدِرِ الحَقَّ مَعَهُ حَيثُ دارَ . ألا فَليُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ.
ثُمَّ لَم يَتَفَرَّقوا حَتّى نَزَلَ أمينُ وَحيِ اللّهِ بِقَولِهِ : «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى»۲۷ الآيَةَ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اللّهُ أكبَرُ عَلى إكمالِ الدّينِ ، وإتمامِ النِّعمَةِ ، ورِضَا الرَّبِّ بِرِسالَتي وِالوِلايَةِ لِعَلِيٍّ مِن بَعدي . ثُمَّ طَفِقَ القَومُ يُهَنِّئونَ أميرَ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ، ومِمَّن هَنَّأَهُ في مُقَدَّمِ الصِّحابَةِ : الشَّيخانِ أبو بَكرٍ وعُمَرُ ، كُلٌّ يَقولُ : بَخٍ بَخٍ لَكَ يَا بنَ أبي طالِبٍ ، أصبَحتَ وأمسَيتَ مَولايَ ومَولى كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ . وقالَ ابنُ عَبّاسٍ : وَجَبَت وَاللّهِ في أعناقِ القَومِ .
فَقالَ حَسّانٌ : اِيذَن لي يا رَسولَ اللّهِ أن أقولَ في عَلِيٍّ أبياتا تَسمَعُهُنَّ . فَقالَ : قُل عَلى بَرَكَةِ اللّهِ . فَقامَ حَسّانٌ فَقالَ : يا مَعشَرَ مَشيخَةِ قُرَيشٍ ! اُتبِعُها قَولي بِشَهادَةٍ مِن رَسولِ اللّهِ فِي الوِلايَةِ ماضِيَةٍ ، ثُمَّ قالَ :

يُناديهِم يَومَ الغَديرِ نَبِيُّهُم
بِخُمٍّ فَأَسمِع بِالرَّسولِ مُنادِيا

هذا مُجمَلُ القَولِ في واقِعَةِ الغَديرِ ، وسَيُوافيكَ تَفصيلُ ألفاظِها ، وقَد أصفَقَتِ الاُمَّةُ عَلى هذا ، ولَيسَت فِي العالَمِ كُلِّهِ ـ وعَلى مُستَوَى البَسيطِ ـ واقِعَةٌ إسلامِيَّةٌ غَديرِيَّةٌ غَيرُها ، ولَو اُطلِقَ يَومُهُ فَلا يَنصَرِفُ إلّا إلَيهِ ، وإن قيل مَحَلُّهُ ، فَهُوَ هذَا المَحَلُّ المَعروفُ عَلى أمَمٍ ۲۸ مِنَ الجُحفَةِ ، ولَم يَعرِف أحَدٌ مِنَ البَحّاثَةِ والمُنَقِّبينَ سِواهُ . ۲۹

1.المائدة : ۶۷ .

2.الترجيل : تسريح الشعر وتنظيفه وتحسينه (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۲۷۰ «رجل») .

3.صُحار : قرية باليمن نسب الثوب إليها ، وقيل : هو من الصُّحرة ؛ وهي حمرة خفيّة كالغُبرة ؛ يقال : ثوب أصحر وصُحاري (النهاية : ج ۳ ص ۱۲ «صحر») .

4.الجُدَري والحصْبة : هما بَثر يظهر في الجلد (النهاية : ج ۱ ص ۳۹۴ «حصب») .

5.في المصدر : «بيَلمْلَم» وهو خطأ ، ونقل عن عائشة : أصبح رسول اللّه صلى الله عليه و آله يوم الأحد بِمَلَل على ليلة من المدينة ، ثمّ راح فتعشّى بشَرَف السيّالة وصلّى الصبح بعرق الظبية (معجم البلدان : ج ۳ ص ۳۳۶ ، تاج العروس : ج ۱۵ ص ۷۰۲ « ») .

6.شَرَف السَيّالة : موضع بين ملل والروحاء (معجم البلدان : ج ۳ ص ۳۳۶) .

7.الروحاء : موضع بين مكّة والمدينة على ثلاثين أو أربعين ميلاً عن المدينة. وسمّيت الروحاء لانفتاحها ورواحها (راجع معجم البلدان : ج ۳ ص ۷۶) .

8.المُنْصَرَف : موضع بين مكّة وبدر بينهما أربعة برد (معجم البلدان : ج ۵ ص ۲۱۱) .

9.العَرْج : عقبة بين مكّة والمدينة على جادّة الطريق (تقويم البلدان : ص ۷۹) .

10.في المصدر : «السقياء» والتصحيح من معجم البلدان . وهي قرية جامعة من عمل الفُرع بينهما ممّا يلي الجحفة تسعة عشر ميلاً (معجم البلدان : ج ۳ ص ۲۲۸) .

11.الأَبْواء : قرية من أعمال الفرع من المدينة ، بينها وبين الجحفة ثلاثة وعشرون ميلاً (معجم البلدان : ج ۱ ص ۷۹) .

12.الجُحْفة : وهي ميقات المصريّين والشاميّين بالقرب من رابغ (تقويم البلدان : ص ۸۰) .

13.قُدَيد : اسم موضع قرب مكّة (معجم البلدان : ج ۴ ص ۳۱۳) .

14.عُسْفان : هي منزلة للحجّاج على مرحلة من خليص في الجنوب (تقويم البلدان : ص ۸۲) .

15.وهو كُرَاع الغميم : واد أمام عُسفان بثمانية أميال (معجم البلدان : ج ۴ ص ۴۴۳) .

16.الظَّهْران : وادٍ قرب مكّة ، وعنده قرية يقال لها مرّ ، تضاف إلى هذا الوادي فيقال : مرّ الظهران (معجم البلدان : ج ۴ ص ۶۳) .

17.سَرِف : موضع على ستّة أميال من مكّة، وقيل: سبعة ، وتسعة ، واثني عشر ، تزوّج به رسول اللّه صلى الله عليه و آله ميمونة بنت الحارث ، وهناك توفّيت (معجم البلدان : ج ۳ ص ۲۱۲) .

18.غَدير خُمّ : خُمّ وادٍ بين مكّة والمدينة عند الجحفة به غدير ، عنده خطب رسول اللّه صلى الله عليه و آله (معجم البلدان : ج ۲ ص ۳۸۹) .

19.السَّمُرة : من شجر الطلح ، والجمع سَمُرٌ وسَمُرات (لسان العرب : ج ۴ ص ۳۷۹ «سمر») .

20.قَمَّ الشيء قمّا : كنَسَه (لسان العرب : ج ۱۲ ص ۴۹۳ «قمم») .

21.الهَجير والهَجيرة والهَجْر والهاجرة : نصف النهار عند زوال الشمس إلى العصر ، وقيل في كلّ ذلك : إنّه شدّة الحرّ (لسان العرب : ج ۵ ص ۲۵۴ «هجر») .

22.في المصدر: «ضلّ» ، والصحيح ما أثبتناه كما اُشير إليه في هامش ص ۳۶ من المصدر.

23.في الطبعة المعتمدة : «فأجبت» ، والصحيح ما أثبتناه كما في طبعة مركز الغدير .

24.أنا فَرَطكم على الحوض : أي متقدّمكم إليه (النهاية : ج ۳ ص ۴۳۴ «فرط») .

25.صنعاء : عاصمة اليمن، وتقع جنوب الحجاز، وشمال مدينة عدن . وكانت من أهمّ مدن اليمن والحجاز آنذاك .

26.بُصرى : مدينة تبعد عن دمشق تسعين كيلو مترا من الجنوب الشرقي . وكان لها أهمّية عظمى أيّام الروم . فتحت على يد خالد بن الوليد في السنة (۱۳ ه ) .

27.المائدة : ۳ .

28.الأمَمُ : القرب (لسان العرب : ج ۱۲ ص ۲۸ «أمم») .

29.الغدير : ج ۱ ص ۹ .

  • نام منبع :
    دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    همکار: طباطبايي، محمدكاظم؛ طباطبايي نژاد، محمود؛ مترجم: مسعودی، عبدالهادی
    تعداد جلد :
    14
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1386
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 78266
صفحه از 596
پرینت  ارسال به