۷۶۹.شواهد التنزيلـ به نقل از زياد بن منذر ـ: نزد امام باقر عليه السلام بودم و او با مردم سخن مى گفت كه مردى از اهالى بصره به نام عثمان اَعشى ـ كه از حسن بصرى، حديث نقل مى كرد ـ به سوى او آمد و گفت : اى زاده پيامبر خدا ، خدايم فدايت كند! حسن به ما مى گويد كه آيه : «اى پيامبر! آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده، برسان» ، در حقّ مردى نازل شده است ؛ ولى نمى گويد درباره چه كسى است!
امام عليه السلام گفت : «اگر مى خواست، مى توانست بگويد ؛ امّا مى ترسد! جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد و گفت : خداوند به تو فرمان مى دهد كه امّتت را به نمازشان راهنمايى كنى. او هم چنين كرد.
بار ديگر آمد و گفت : خداوند به تو فرمان مى دهد كه امّتت را به زكاتشان راهنمايى كنى. او هم چنين كرد.
سپس فرود آمد و گفت : خداوند به تو فرمان مى دهد كه امّتت را به روزه شان راهنمايى كنى. او هم كرد.
سپس فرود آمد و گفت : خداوند به تو فرمان مى دهد كه امّتت را به حجّشان راهنمايى كنى. او هم كرد.
سپس فرود آمد و گفت : خداوند به تو فرمان مى دهد كه امّتت را به وليّشان راهنمايى كنى، همان گونه كه به نماز و زكات و روزه و حجّشان راهنمايى كردى تا حجّت، در همه آنها بر ايشان تمام شود.
پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : پروردگارا! قوم من، تازه از جاهليّت به در آمده اند و هنوز گرفتار چشم و همچشمى و فخرفروشى اند و هيچ يك از مردانشان نيست، جز آن كه وليّشان، خونى از او ريخته است و من بيمناكم! .
پس، خداى متعال نازل كرد : «اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، برسان ، كه اگر چنين نكنى، رسالتش را نگزارده اى» . مراد خدا اين بود كه : به تمامى نگزارده اى . «و خداوند، تو را از [ گزند ]مردم ، حفظ مى كند» .
پس چون خداوند حفظش را ضمانت كرد و او را [ از ناتمام ماندن رسالتش] بيم داد، آن حضرت دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و گفت : اى مردم! هر كه من مولاى اويم، على مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار. هر كس يارى اش دهد، يارى اش ده و هر كس او را واگذارَد، وابگذارش و با هر كه به او محبّت مى كند، محبّت كن و از هركه از او نفرت دارد، نفرت داشته باش ».
عثمان [ اَعشى] گفت : با چيزى دوست داشتنى تر از اين حديث، به شهرم بازنگشتم.