۸۱۸.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از زيد بن ارقم ـ: با پيامبر خدا آمديم تا به غدير خم رسيديم. پس فرمان داد كه زير درختانى را بِروبند. آن روز ، روزى بود كه از آن گرم تر نديده بوديم. وى پس از حمد و ثناى الهى فرمود : «اى مردم! هيچ پيامبرى مبعوث نشد، جز آن كه نصف عمر پيامبر قبلى اش زيست ؛ و نزديك است كه من ، دعوت حق را اجابت كنم. چيزى را در ميان شما برجاى مى نهم كه پس از آن، هيچ گاه گم راه نشويد : كتاب خداى عز و جل».
سپس برخاست و دست على را گرفت و فرمود : «اى مردم! چه كسى به شما از خودتان سزاوارتر است؟».
گفتند : خدا و پيامبرش داناترند.
فرمود : «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست».
۸۱۹.خصائص أمير المؤمنين ، نسايىـ به نقل از ابو طُفَيل، از زيد بن ارقم ـ:چون پيامبر صلى الله عليه و آله از حَجّة الوداع بازگشت و در غدير خم فرود آمد، فرمان داد كه زير چند درخت بزرگ، روفته شود ، كه شد. سپس فرمود : «گويى كه من دعوت شده ام و اجابت كرده ام و من در ميان شما، دو چيز گران سنگ برجاى مى نهم كه يكى از ديگرى بزرگ تر است : كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم. پس دقّت كنيد كه چگونه پس از من با آنها رفتار مى كنيد، كه آن دو هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض بر من در آيند».
سپس فرمود : «همانا خدا مولاى من است و من، ولىّ هر مؤمنم».
سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود : «هر كه من ولىّ اويم، اين ، ولىّ اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!».
ابو طفيل مى گويد : به زيد گفتم : تو آن را خود از پيامبر خدا شنيدى؟
گفت : آرى و همانا هيچ كس در زير آن درختان نبود، جز آن كه آن را با چشم خود ديد و با گوش خود شنيد.