۸۲۰.المعجم الكبيرـ به نقل از زيد بن ارقم ـ: روز جُحفه، پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد. سپس به مردم، روى كرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : «من پيامبرى را سراغ ندارم كه بيش از نصف عمر پيامبر قبلى اش زيسته باشد . نزديك است كه من، دعوت حق را اجابت كنم. پس، شما چه مى گوييد؟».
گفتند : خيرخواهى كردى.
فرمود : «آيا گواهى نمى دهيد كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمّد، بنده و پيامبر اوست و بهشت و دوزخ، حقيقت دارند و برانگيخته شدن پس از مرگ، حق است؟».
گفتند : گواهى مى دهيم.
پس دستانش را بالا برد و بر سينه اش نهاد و سپس فرمود : «و من نيز با شما گواهى مى دهم».
سپس فرمود : «آيا نمى شنويد؟».
گفتند : چرا.
فرمود : «من، پيش از شما به حوض [ كوثر ]مى رسم ، و شما در كنار حوضى بر من در مى آييد كه عرضش بيشتر از فاصله صنعا تا بُصراست و در آن ، جام هايى است سيمين به عدد ستارگان. پس، دقّت كنيد كه پس از من، درباره ثقلين، چه مى كنيد!».
ندا دهنده اى ندا داد : اى پيامبر خدا! «ثقلين» چه هستند؟
فرمود : «كتاب خدا، كه يك طرفش به دست خداى عز و جل و يك طرفش به دستان شماست. پس بدان چنگ زنيد تا گم راه نشويد ؛ و ديگرى، عترتم است. خداى ريزبينِ آگاه به من خبر داده است كه آن دو، هيچ گاه از هم جدا نمى شوند، تا در كنار حوض به نزد من مى آيند و اين را از پروردگارم براى آن دو، خواسته ام. پس، از آن دو پيشى مگيريد، كه هلاك مى شويد، و [ از آنها ]عقب نمانيد، كه باز هم هلاك مى شويد و به آنان مياموزيد، كه از شما داناترند».
سپس دست على عليه السلام را گرفت و فرمود : «كسى را كه من از او به خودش سزاوارترم پس على ولىّ اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!».