۸۲۳.خصائص أمير المؤمنين ، نسايىـ به نقل از سعد ـ: ما با پيامبر خدا از مكّه مى آمديم و به سمت مدينه مى رفتيم. ۱ چون به غدير خُم رسيد، مردم را نگاه داشت و هر كس را كه رفته بود، بازگردانْد و آنان هم كه عقب مانده بودند، ملحق شدند.
چون مردم به گرد او جمع شدند، فرمود : «اى مردم! آيا پيام حق را رساندم؟».
گفتند : آرى.
فرمود : «خدايا! گواه باش».
سه بار اين را فرمود. سپس سه بار فرمود : «اى مردم! چه كسى ولىّ شماست؟».
گفتند : خدا و پيامبرش.
پس، پيامبر ، دست على عليه السلام را گرفت و او را ايستاند و سپس فرمود : «هر كه خدا و پيامبرش ولىّ اويند، پس اين، ولىّ اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار».
10 / 6 ـ 10
عبد اللّه بن عمر
۸۲۴.شرح الأخبارـ به نقل از عبد اللّه بن عمر ـ: روز غدير با پيامبر خدا بودم. فرمان داد زير درختان آن جا را بروبند و شنيدم كه مى فرمايد : «اى مردم! آيا من به مؤمنان، از خود آنها سزاوارتر نيستم؟».
همگى پاسخ داديم : چرا، اى پيامبر خدا!
پس، دستش را بر دست على بن ابى طالب عليه السلام نهاد و آن را تا آن جا بالا برد كه سفيدى زير بغل هاى هر دو را ديديم. سپس فرمود : «هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار! ياورش را يارى ده و وا گذارنده اش را وا بگذار».