۸۳۲.تأويل الآيات الظاهرةـ به نقل از حسين بن محمّد ـ: از سفيان بن عُيَينه پرسيدم كه گفته خداى عز و جل : «خواهنده اى تقاضايى كرد» ، درباره چه كسى نازل شد؟
گفت : اى برادرزاده ام! چيزى از من پرسيدى كه كسى پيش از تو نپرسيده بود. همين را از جعفر بن محمّد عليهما السلام پرسيدم و او فرمود : «پدرم، از جدّم، از پدرش، از ابن عبّاس خبر داد كه چون روز غدير خم شد، پيامبر خدا به سخنرانى ايستاد و خطبه اى كوتاه خواند و سپس على بن ابى طالب عليه السلام را فرا خواند و دو بازوى او را گرفت و دستش را بالا برد، تا آن جا كه سفيدى زير بغلش ديده شد و به مردم فرمود : آيا رسالت (پيام) را به شما نرساندم؟ آيا برايتان خيرخواهى نكردم؟ .
گفتند : به خدا، چرا.
فرمود : پس، هر كه من مولاى اويم، على مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار .
اين ماجرا در ميان مردم، پخش شد و به حارث بن نعمان فِهْرى رسيد. پس شترش را آماده كرد و بر آن سوار شد و به شنزار (ابطح) آمد ـ كه آن وقت، پيامبر صلى الله عليه و آله در آن جا بود . شترش را خواباند و زانويش را بست و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. سلام كرد و گفت : اى بنده خدا! تو ما را فرا خواندى تا بگوييم خدايى جز خداى يكتا نيست و ما پس گفتيم. سپس فرا خواندى تا بگوييم كه تو پيامبر خدايى ، كه ما گفتيم و در دل هايمان ترديدهايى بود. سپس به ما گفتى نماز بخوانيد كه خوانديم گفتى روزه بگيريد كه گرفتيم . گفتى حج بگزاريد كه گزارديم. سپس به ما گفتى: هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار! . اين، از جانب توست، يا از جانب خدا؟
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : البته از جانب خداست و اين را سه بار فرمود.
[ حارث] برخاست و در حالى كه خشمناك بود، مى گفت : خدايا! اگر آنچه محمّد مى گويد، حقيقت دارد، بر ما بارانى از سنگ، فرود آر تا نكبتى براى اوّلين ما و آيتى براى آخرين ما باشد و اگر آنچه مى گويد، دروغ است، نكبتت را بر او فرود آر!
سپس بر شترش نشست و آن را حركت داد و چون از شنزار، بيرون رفت، خداوند، سنگى بر سرش انداخت كه از زيرش خارج شد و بى جان بر زمين افتاد. پس، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ نيز نازل كرد : «خواهنده اى تقاضاى عذابى كرد كه بر كافران فرود مى آيد و بازدارنده اى از آن نيست در برابر خداى والايى ها» ».