۴۵۳.پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهـ در توصيف على عليه السلام ـ: اين، بهترينِ خاندانم و نزديك ترينِ مردم به من است. گوشتش از گوشت من، خونش از خون من و جانش از جان من است. او وزير من در حياتم و جانشين من پس از وفاتم است، همان گونه كه هارون براى موسى عليه السلام بود، جز آن كه پس از من پيامبرى نيست.
۴۵۴.الفتوحـ در خبر رفتن عايشه به نزد اُمّ سلمه پيش از جنگ جمل به منظور كشاندن او به سوى بصره ـ: سپس امّ سلمه به يادآورى فضيلت هاى على عليه السلام براى عايشه پرداخت و عبد اللّه بن زبير كه جلوى در ايستاده بود، همه آن را شنيد. پس بر امّ سلمه فرياد زد و گفت : اى دختر ابو اُميّه! ما دشمنى ات را با خاندان زبير دانستيم.
امّ سلمه گفت : به خدا سوگند، عايشه را وارد [ غائله ]مى كنيد و نه تو و نه پدرت ، او را [ از آن ]بيرون نمى آوريد. آيا طمع دارى كه مهاجرين و انصار به [ خلافت] پدرت زبير و همفكرش طلحه راضى شوند، در حالى كه على بن ابى طالب زنده است؟ همو ولىّ هر مرد و زن با ايمان است؟
عبد اللّه بن زبير گفت : ما هرگز اين را از پيامبر خدا نشنيديم!
امّ سلمه گفت : اگر تو آن را نشنيده اى، خاله ات عايشه شنيده است و او همين جاست. از او بپرس! او شنيده است كه پيامبر خدا مى فرمود : «على، جانشين من بر شما در حيات و مماتم است. پس هر كه از او نافرمانى كند ، مرا نافرمانى كرده است». اى عايشه! آيا بر اين، شهادت مى دهى؟
عايشه گفت : به خدا، آرى.
امّ سلمه گفت : پس اى عايشه! از خدا پروا كن و از آنچه خدا و پيامبرش بر حذرت داشته اند ، برحذر باش و زنى مباش كه سگان [ آبگاه] «حَوأب» بر او پارس مى كنند . زبير و طلحه فريبت ندهند كه آن دو به هيچ روى، تو را از خدا بى نياز نمى كنند. ۱