۸۶۶.رجال الكشّىـ به نقل از زرّ بن حُبَيش ـ: على بن ابى طالب عليه السلام از دار الحكومه بيرون آمد. يك دسته سوار با شمشيرهاى حمايل كرده و دستار بر سر، به پيشبازش آمدند و گفتند : سلام و رحمت و بركات خدا بر تو، اى امير مؤمنان! سلام بر تو، اى مولاى ما!
على عليه السلام فرمود : «از اصحاب پيامبر خدا چه كسانى در اين جايند؟».
خالد بن زيد، ابو ايّوب، خُزيمة بن ثابت (ذو شهادتين)، قيس بن سعد بن عباده و عبد اللّه بن بُديل بن ورقا برخاستند و همگى گواهى دادند كه آنان شنيده اند پيامبر خدا روز غدير خم فرموده است : «هركه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست».
على عليه السلام به انس بن مالك و براء بن عازب فرمود : «چه چيزى شما را از برخاستن و گواهى دادن بازداشت، حال آن كه شما هم آنچه را اين گروه شنيده اند، شنيده ايد؟».
سپس فرمود : «خدايا! اگر اين دو از روى عناد و حق گريزى، آن را كتمان مى كنند، گرفتارشان كن».
پس بَراء بن عازب، كور شد و دو پاى انس بن مالك، پيسى گرفت. پس، انس بن مالك، سوگند ياد كرد كه هيچ گاه فضيلت و منقبتى از على بن ابى طالب عليه السلام را كتمان نكند ؛ امّا بَراء بن عازب از راه خانه اش مى پرسيد و چون به او نشانى مى دادند، مى گفت : چگونه راه يابد كسى كه نفرين [ على ]به او اصابت كرده است؟!
۸۶۷.أنساب الأشرافـ به نقل از ابو وائل، شقيق بن سلمه ـ: على عليه السلام بر منبر فرمود : «هر كسى را كه شنيده است پيامبر خدا روز غدير خم مى فرمود : خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار ، سوگند مى دهم كه برخيزد و گواهى دهد».
انس بن مالك، براء بن عازب و جرير بن عبد اللّه در پايين منبر بودند. على عليه السلام سخنش را تكرار كرد ؛ امّا كسى پاسخش نداد. پس فرمود : «خدايا! هر كس اين مطلب را مى دانست و گواهى نداد، او را از دنيا مبر، تا آن كه علامتى برايش قرار دهى كه بدان شناخته شود».
انس، پيسى گرفت و بَراء ، كور شد و جرير، پس از ايمان، به جاهليّت بازگشت و به سَرات ۱ رفت و در خانه مادرش مُرد.