۸۷۱.الخصالـ به نقل از جابر بن يزيد جعفى، از جابر بن عبد اللّه انصارى ـ: على بن ابى طالب عليه السلام برايمان سخنرانى كرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : «اى مردم! در جلوى منبرتان اين چهار نفر، از اصحاب محمّد صلى الله عليه و آله هستند : انس بن مالك، براء بن عازب، اشعث بن قيس كِنْدى و خالد بن يزيد بجلى».
سپس به اَنَس روى كرد و فرمود : «اى انس! اگر شنيده اى كه پيامبر خدا فرمود : هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست و امروز به ولايتم گواهى ندهى، خداوند ، تو را نميراند، تا آن كه به پيسى اى مبتلايت كند كه دستار هم آن را نپوشانَد.
و امّا تو ـ اى اشعث! ـ اگر شنيده اى كه پيامبر خدا فرمود : هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست و اكنون به ولايتم گواهى ندهى، پس خداوند، تا وقتى بينايى ات را نگرفته، تو را از دنيا مَبَرد!
و امّا تو ـ اى خالد بن يزيد! ـ اگر شنيده اى كه پيامبر خدا فرمود : هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار و اكنون به ولايتم گواهى ندهى، خدا تو را جز به مرگِ جاهلى نميراند!
و امّا تو ـ اى براء بن عازب! ـ اگر شنيده اى كه پيامبر خدا فرمود : هر كه من مولاى اويم، اين على مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار و امروز به ولايتم گواهى ندهى، خداوند، تو را جز در محلّ هجرتت نميراند!».
به خدا سوگند، انس بن مالك را ديدم كه به پيسى گرفتار شده و آن را با دستار مى پوشانَد ؛ امّا پوشيده نمى شود، و اشعث بن قيس را ديدم كه بينايى اش رفته بود و مى گفت : سپاس، خداى را كه نفرين على بن ابى طالب را در كورى اين دنيايم قرار داد، نه در عذاب اخروى تا معذّب باشم.
امّا خالد بن يزيد، چون مُرد، خانواده اش خواستند او را در منزلش در قبرى كه در آن كنده بودند، دفن كنند ؛ امّا قبيله كنده با اسب و شتر آمدند و آنها را در جلوى در منزلش پى كردند و بدين سان، او به مرگ جاهلى از دنيا رفت ۱ .
و امّا براء بن عازب، معاويه او را به ولايت يمن ـ كه از آن جا هجرت كرده بود ـ ، گمارد ۲ و او در همان جا مرد.
1.پى كردن شتر بر سر قبر مرده ، عادتى جاهلى بوده كه به قصد بزرگداشت مرده انجام مى گرفته است و بدين وسيله از مهمانى دادن مرده در زمان حياتش تقدير مى شده است. اسلام ، اين رسم جاهلى را مردود شناخت (ر . ك : سنن أبى داوود : ج ۲ ص ۸۴ ، النهاية : ج ۳ ص ۲۷۱ ، بلوغ الارب : ج ۲ ص ۳۰۹). (م)
2.برخى اين بخش از حديث را با تاريخ ، همخوان نمى دانند (ر . ك : معجم رجال الحديث : ج ۴ ص ۱۸۷) .